چرا جامعهی امروز ما به قهرمان زن بیشتر نیاز دارد تا قهرمان مرد؟

آرمین اعتمادی
قهرمان در هر ملت، تجلی رویاهای آن ملت است. قهرمان، عصارهی آرمانها و آرزوها، فشردهی نیکیها و فضائل اخلاقی یک ملت در یک فرد است. آن فرد، آن قهرمان به عنوان نماد ملت، محترم و بزرگ داشته میشود. هرکس با توجه به خاستگاه، جنسیت و علائقش قهرمان شبیهتر به خود را مییابد و با او بزرگ میشود و اینچنین سودای قهرمان شدن در او روشن میماند و نمیمیرد.
حال در یک جامعهی مردسالار که قهرمانان آن از فیلتر بزرگی به نام جنسیت رد میشوند، برای زن و زنانگی چه رویا و آرمانی میماند؟ دختربچههای آن سرزمین با مراجعه به کتب درسی و غیردرسی چه ردی از همجنسانشان میبینند تا مفهوم “بزرگی” را بشناسند و آن را ارج نهند؟ چه امید والا و درخشانی به آینده آنان را به زندگی امیدوار میکند؟ کودکی، دوران بسیار حساسی در شکلگیری شخصیت است. وقتی دختری از همان بچگی تمام بزرگان و فعالان عرصهی سیاسی، فرهنگی، ورزشی و اجتماعی خود را مرد میبیند، ناگزیر خود را جنس دوم به جا میآورد و در ناخودآگاهش این شکل میگیرد که زن در این جهان مردمحور، نهایتا نردبانیست برای رشد و موفقیت مرد.
آسیبشناسی این مسئله به جامعهی روشنفکری و مثلا مدرنشدهی ما هم برمیگردد. حتی در آثار سینمایی مدرن ما، هرجا شخصیت اصلی قصه زنان باشند، عموما از دردها و آلام و رنجهای آنان سخن گفته میشود و زن در بهترین حالت یک قربانیست که مظلومانه تباه شده و فریاد دادخواهیاش توسط فیلمساز یا نقاش یا شاعرِ “مرد” به گوش جامعه رسیده.
جامعهی امروز ما بیش از هرچیز به یک قهرمان زن مستقل، قدرتمند، شجاع و بااراده نیاز دارد که علیرغم تمام مشکلات میایستد و “زنانه” میجنگد و حق خود را از اجتماعی که او را به رسمیت نمیشناسد میگیرد و پرچمدار آرمانهای ملت میشود؛ زنی که به همجنسان خود میآموزد زنان نردبان نیستند، بلکه خود میتوانند قلهای باشند ورای تمام نردبانها؛ زنی که با صدای رسا میگوید بس است الگوسازی مردمحور و تعیین تکلیف کردن برای زنان، زنان میتوانند هرشکلی باشند که خودشان میخواهند. سرنوشت خیل عظیم قهرمانان مرد را در جوامع امروز به چشم دیدیم و میبینیم. جهان کمی هوای تازه میخواهد …