شکارچی دختران ایرانی: ولادیمیر هونهاک اشتولا، دیپلمات کرواسی

من و دوستم در کافه‌‌ای سمت نیاوران با ولادیمیر هونهاک اشتولا آشنا شدیم. ولادیمیر تنها سر میز کناری ما نشسته بود و سیگار می‌کشید که بهمون گفت خوشحال می‌شه باهاش هم‌صحبت بشیم، اون به گفته‌ی خودش یه دیپلمات اهل کرواسی بود که دو سال بود برای ماموریت به ایران اومده بود. گفت به‌تازگی و بعد از ده سال از همسرش جدا شده و دوران سختی رو می‌گذرونه. موقع خداحافظی هم رو به من کرد و ازم پرسید می‌تونیم با هم بیشتر آشنا بشیم یا نه؟ از لحن محترمانه‌ و سرشار از تواضعش که در مردهای ایرانی نایاب بود، خوشم اومده بود پس قبول کردم.
در روزهای بعد چند بار باهم صحبت کردیم و یک‌شب به خونه‌ش دعوتم کرد که باهم شام بخوریم، حتی در جواب اینکه ازش خواستم بیرون همدیگه رو ببینیم گفت به خاطر شرایط روحی و کاری‌ش ترجیح می‌ده توی خونه همدیگه رو ببینیم. شب اولی که رفتم خونه‌ش، اولش یکم ترسیدم، چون خیلی آشفته به نظر می‌رسید و خیلی مشروب می‌خورد، گذاشتم به حساب شرایط روحی‌ش. با حالت غمگین از زندگی‌ش گفت و این‌که زندگی خوبی با همسرش داشته و قصد بچه‌دار شدن داشتند ولی با همسرش به اختلاف خوردند، گفت با وجود اینکه همه‌جوره همسرش رو تامین می‌کرده و با درآمد یورویی در ایران شرایط خوبی رو براش فراهم کرده بوده، همسرش ترکش کرده و برگشته به کرواسی. گفت همسرش زن خوبی بوده فقط از غربت خسته بوده، گفت به‌هرحال ازدواجشون به‌بن‌بست رسیده، اما خودش دوباره قصد ازدواج داره و می‌خواد بچه‌دار بشه و الان هم دنبال کیس مناسبه. دلم براش سوخت و از این که برخلاف مردهای ایرانی با احترام از همسرش صحبت می‌کرد، خیلی خوشم اومد.
بعد از شام، دوباره مشروب خورد و مدام سیگار کشید و بعد کم‌کم به من نزدیک شد و شروع کرد به تعریف کردن از ظاهرم و ازم خواست که باهم سکس داشته باشیم. اولش ترسیدم چون حال آشفته‌ای داشت، اما در نهایت پذیرفتم. در حین سکس مدام این جمله رو تکرار می‌کرد که نباید بترسم و اون قصد تجاوز به من رو نداره، این حرفش برام خیلی عجیب بود.
ولادیمیر از همون قرار اول، مدام از من می‌پرسید نظرت در مورد بچه‌‌دار شدن چیه و وقتی می‌دید من هم نظرم در مورد رابطه جدی و ازدواج و بچه‌دارشدن مثبته، اظهار خوشحالی می‌کرد. اینکه تکلیفش با رابطه مشخص بود خیلی زود و زیاد جذبم کرد. ما ظرف کم‌تر از یک‌ماه، چند بار سکس داشتیم و اون هم درنهایت گفت فکر می‌کنه برای هم خیلی مناسبیم و از من خواستگاری کرد. من بهش جواب مثبت دادم و در موردش با مادرم حرف زدم. اما دو‌ هفته بعد از جواب مثبت من، دیدم رفتارش خیلی سرد شده و خیلی کم پیام می‌ده و هر وقت بهش پیام می‌دم هم می‌گه تا دیروقت درگیر کارهای سفارته. در قرار آخری که داشتیم مدام پیام به گوشی‌ش می‌اومد. یادمه بعد از خوندن یکی از پیام‌ها گفت: «بعضی از دخترها خیلی آویزونن!»
چند روز بعد گفت دختری که در کرواسی از بچگی‌ش دوستش داشته، بعد از شنیدن خبر جدایی‌ش بهش پیام داده و چون اون دختر عشق بچگی‌شه، نمی‌تونه نادیده‌ش بگیره، در نتیجه متاسفانه بهتره این نامزدی رو به‌هم بزنیم و متاسفه که به دلیل حال آشفته‌ش، عجولانه تصمیم گرفته و گفت می‌خواد برگرده کرواسی. خیلی بهم ریختم، احساس بدی داشتم که از من سواستفاده کرده و بهم وعده و وعید دروغ داده تا فقط وقتش رو پر کنه. بعد از تقریبا یک هفته اتفاقی رفتم به همون کافه‌‌ای که اون‌جا باهاش آشنا شده بودم و وقتی با ماشین داشتم، از جلوی کافه رد می‌‌شدم تا جای پارک پیدا کنم، در کمال تعجب دیدم که ولادیمیر اون‌جا دست‌تو‌دست یه دختر ایرانی نشسته و داره می‌خنده! متوجه شدم نه تنها برنگشته کشورش بلکه همین جا با یک دختر ایرانی دیگه تو یه مدت کوتاه ارتباط برقرار کرده و برام مسجل شد که همه‌چی براش یه بازی بوده. اون‌شب حال من خیلی بد شد و نتونستم جلو برم.
صفحه‌ی اون کافه رو دنبال کردم و چندبار تو استوری‌هاشون دیدمش؛ هربار هم با دختری جدید! به همین دلیل، این روایت رو نوشتم تا دیگران مثل من فریب نخورند و آسیب نبینند و در جریان باشن که حتی وقتی مرد خارجی میاد ایران، با دیدن شرایطی که توش همه‌ چی به نفع مردهاست و دخترها هم چون از مرد ایرانی احترام نمی‌بینند، بهش جذب می‌شن، دست به سواستفاده می‌زنه. ما دخترهای آسیب‌دیده از مردهای ایرانی هم بهشون اعتماد می‌کنیم. امیدوارم مشابه اتفاقی که برای من افتاد، برای باقی دخترهای هموطنم نیفته.

صفحه اینستاگرام ولادیمیر هونهاک اشتولا


لطفا اگر اطلاعات بیشتری درباره این فرد دارید یا اگر تجربه مشابهی دارید به ما پیام دهید.

امتیاز شما به نوشته؟
[کل: 1 میانگین: 4]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *