بررسی تاریخچه کمپین «روسری سفیدها» یا کمپین حق ورود زنان به ورزشگاهها در ایران
انقلاب فرهنگی و باقی قضایا…
پس از انقلاب ۱۹۷۹ و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران مسئولان نظام که مهمترین هدف این انقلاب را اسلامی کردن جامعه و پیاده کردن احکام اسلامی در کلیه روابط اجتماعی و سیاسی و … می دانستند شروع به کنترل حضور زنان و مردان در فضاهای عمومی و تا حد امکان جداسازی آنها کردند. یکی از مهمترین این مکانها، ورزشگاهها بود. مهین گرجی ورزشکار و خبرنگار ورزشی می گوید:
ما بعد از انقلاب، همچنان برای تمرین به ورزشگاه امجدیه می رفتیم … یک روز گفتند از فردا خانمها نیایند. یعنی همزمان با انقلاب فرهنگی اینها حتی ورود زنان به ورزشگاهها را هم ممنوع کردند گفتند نیایید تا تشکیلاتشان درست شود.
جداسازی ورزش
زنان از مردان به تقویت این باور منجر شد که زنان حتی برای حضور در جایگاه تماشاچیان نیز نباید در ورزشگاهها حضور پیدا کنند. البته محافظه کاری و سلایق شخصی مسئولان مربوطه و ترس از خوردن انگ فساد و غربزدگی و … نیز باعث شد بدون وجود قانون یا حتی آیین نامه ای، زنان از حضور در ورزشگاهها منع شوند. روزنامه جمهوری اسلامی، نوشت: “درست است که دختران زیادی دلشان می خواهد مسابقات فوتبال را در استادیوم تماشا کنند، اما بالا بودن این گرایش ربطی به درست بودن آن از نظر اخلاقی ندارد. مردم زیادی در سراسر دنیا به مواد مخدر، قمار و الکل علاقه دارند و همه می دانیم که مبادرت به این سه مورد نکوهیده و ناپسند است.”
سرانجام صدای زنان درآمد!
بیش از دودهه پس از انقلاب این روند ادامه داشت و روزبه روز گسترده تر می شد، اما مخالفتی جدی از سوی زنان دیده نمی شد. سیاست مسئولان نیز در رابطه با این اقدام غیرقانونی، اغلب سکوت یا اظهار بی اطلاعی بود. تا اینکه سرانجام با گسترش ورزش زنان و افزایش تقاضای آنان برای حضور در استادیومهای ورزشی از یک سو، و موفقیتهای تیمهای ورزشی ایران در عرصه های بین المللی، میل و اشتیاق مردم برای تماشای مسابقات از نزدیک شدت یافت که زنان نیز از این جریان جدا نبودند. زنان این را حق خود می دانستند که برای تماشای مسابقات به ورزشگاهها بروند و اینجا بود که ابتدا خبرنگاران ورزشی این خواسته را مطرح کردند و مسئولان را خطاب قرار دادند و سپس مسئولان وادار به اتخاذ موضع شدند. البته باز هم تعداد کمی این جرئت را به خود دادند که اظهار نظر روشنی بکنند؛ دست کم از این منظر که این منع، مطابق قانون صورت نمی گیرد. دولت خاتمی و مجلس ششم توجه قابل ملاحظه ای داشتند.
الهه کولایی، نماینده مردم تهران در دوره ششم مجلس شورای اسلامی، گفت:
“این استدلال هیچ پایه و اساس منطقی ندارد. محروم کردن زنان از حضور در استادیومهای ورزشی، برداشتی نادرست است. وقتی که میلیونها دختر و زن ایرانی از طریق تلویزیون رویدادهای ورزشی را نگاه می کنند، نباید هیچ منعی برای حضور آنها در ورزشگاهها وجود داشته باشد. این فقط به خشن شدن و سخت شدن این محیطها کمک می کند”
طاهره رضازاده، نماینده شیراز در دوره ششم مجلس شورای اسلامی، نیزاز جمله کسانی بود که در این مورد خنثی عمل نکرد. او از جایگاه خود به عنوان نماینده مجلس استفاده کرد و برای تماشای بازی تیم فجر سپاسی شیراز و السعد قطر در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۸۰، به ورزشگاه حافظیه شیراز رفت. او در پایان بازی به خبرنگار ایسنا در شیراز گفت که از نظر شرعی و قانونی منعی برای ورود زنان به ورزشگاهها وجود ندارد . الهه کولایی درباره این حرکت رضازاده گفت :ایشان با چنین کاری این اعتراض را به یک نماد تبدیل کرد. در واقع فردی که برگزیده مردم است در عمل خواسته های عمومی را به صورت تقاضایی اجتماعی مطرح کرد
به تبع نرم شدن مواضع دولت، مسئولان ورزش نیز جانی گرفتند و کمی از لاک محافظه کاری درآمدند. اصغر شرفی، از بازیکنان و مربیان قدیمی تیم ملی فوتبال در مصاحبه ای که در سال ۱۳۸۰ انجام داد، گفت:
آمدن خانمها به ورزشگاهها باعث شادابی محیط می شود، به خصوص در فرهنگ ما ایرانیها که همیشه در مقابل خانمها عفت کلام و حیا در رفتار رعایت شده است. این که به این بهانه از ورود آنان جلوگیری می کنند، تنها تزریق مسکن به یک عضو دردناک بدنه ورزش است. برای رفع درد باید فکر جدی تری کرد نه این که فقط مسکن تجویز کرد.
بهرام افشارزاده، دبیر وقت کمیته المپیک، نیز در مخالفت با محرومیت زنان از حضور در ورزشگاهها گفت:
باید این دید را نسبت به ورزش عوض کرد چرا که وقتی ورزشکاری بداند خانواده اش در جمع تماشاچیان نشسته با روحیه ای بهتر بازی می کند. از طرف دیگر وقتی خانواده ها به ورزشگاه کشیده شوند، زمینه استفاده سالم اوقات فراغت خانواده ها فراهم می شود.
او درباره منع شرعی زنان از دیدن بدن مردان، از فاصله نزدیک، اظهار کرد:
حضور زنان هیچ ایرادی ندارد. وقتی اعضای سفارت برای تماشای مسابقات مختلف و حمایت از تیمهای ملی اعزامی به ورزشگاهها می آیند این مسائل دیگر مطرح نیست و فقط باید به رشد فرهنگ عمومی کمک کرد.
تا اینجای کار هنوز هیچ بحث و تصمیم جدی در این مورد در میان نبود و در نتیجه مخالفتها نیز جدی و علنی نبود و اصولا ارزیابی روشنی از شدت عکس العمل مخالفان و به خصوص نیروهای مذهبی دارای نفوذ و قدرت، وجود نداشت. در تابستان سال ۱۳۸۰ میزگردی به همت خبرگزاری ایسنا برای تحلیل مساله حضور زنان در ورزشگاهها، تشکیل شد. این میزگردها با شرکت نمایندگان ورزش، مسئولان فنی، کارشناسان و نمایندگان مطبوعات برگزار شد. اما ادامه آن، بدون هیچ جمع بندی مشخصی به آینده موکول شد. همزمان بحثهایی نیز در مجلس شورای اسلامی در جریان بود که به دلیل مقاومتهای زیاد نتیجه ای در بر نداشت.
پیش زمینهها
درست است که بازی ایران – بحرین در سال ۱۳۸۲ نخستین اقدام شناسنامه دار کمپین دفاع از آزادی ورود زنان به ورزشگاهها بود، ولی تلاشهای پراکنده و ساخت نایافته زنان برای رسیدن به این هدف از مدتها پیش شروع شده بود. از اقدامات برخی دختران مثل لباس پسرانه پوشیدن و فرار از زیر دست ماموران کنترل گرفته تا اغتنام فرصتهایی مثل راهیابی تیم ایران به جام جهانی. بنابراین بد نیست پیش از پرداختن به اقدامات کمپین دفاع از آزادی ورود زنان به ورزشگاهها، که به نام کمپین استادیوم شناخته شده است، به طور مختصر به برخی از تلاشهای پیشین اشاره کنیم.
راهیابی ایران به جام جهانی فرانسه ۱۹۹۸: از زنان دعوت نشد، ولی رفتند!
در این سال، ناکامیهای پیاپی تیم ملی ایران در رقابتهای مقدماتی جام جهانی، باعث کم شدن امید ایرانیان برای حضور تیم ملی کشورشان در جام جهانی شده بود.اما در بازی ایران- استرالیا که آخرین روزنه امید برای ایران بود تیم ملی ایران با تلاش فراوان و تحمل فشار و استرس زیاد موفق به پیروزی ۲ بر ۱ مقابل تیم ملی استرالیا و راهیابی به جام جهانی شد. راهیابی تیم ایران به جام جهانی پس از بیست سال ( ۵ دوره) و نیز شرایط خاص منتهی به این برد، باعث شادی زایدالوصفی در میان ایرانیان شد و جشنهای بزرگی در سطح کشور برپا شد. این واقعه همزمان با برپایی کنفرانس سران کشورهای اسلامی و حضور صدها مقام سیاسی ارشد کشورهای اسلامی در ایران بود. پیش بینی می شد با ورود تیم ملی به کشور، به دلیل شلوغی و ازدحام، کنترل اوضاع از دست نیروهای انتظامات خارج شود و خطر ایجاد ناامنی وجود داشت؛ تصمیم کم نظیری گرفته شد. قرار شد مردم به جای حضور در فرودگاه به ورزشگاه آزادی بروند و اعضای تیم نیز به ورزشگاه برده شوند. در این دعوت از مردم، برای استقبال از تیم ملی؛ حرفی از زنان به میان نیامده بود .اما “به رغم هشدار نیروی انتظامی، زنان جزو اولین کسانی بودند که از آن مسابقه برای رخنه در دیوار حائل زن و مرد سود جستند و هزار هزار برای ابراز شادی از بازگشت قهرمانان ملی به ورزشگاه آزادی رفتند” .
بازی ایران – ایرلند ۱۳۸۰(۲۰۰۰): پیروزی مهمانان “آزادی”
۲۴ آبان ۱۳۸۰ روزی بود که زنان ایرانی فهمیدند ممنوعیت حضورشان در ورزشگاهها به خاطر زن بودن آنها نیست، بلکه به خاطر زن ایرانی بودن آنهاست. موضوع از این قرار بود که چند روز پیش از بازی برگشت بازیهای حذفی جام جهانی ۲۰۰۲، خبر رسید ایرلندی ها برای تنها نماندن در بازی برگشت ۳۰۰ تماشاچی زن به تهران می آورند. این خبر مثل بمب در شهر صدا کرد و به دنبال آن اعتراض زنان علاقه مند ایرانی اوج گرفت که چرا در کشور خود حق ندارند تیم ملی خود را تشویق کنند. یکی از این علاقه مندان در گفت و گویی با خبرگزاری رویتر گفت: از این قانون تبعیض آمیز بیزارم. چرا زن ایرلندی حق دارد در کشور من تیم ملی خود را تشویق کند اما من ایرانی این حق را ندارم. فدراسیون فوتبال در پاسخ به این سوال که چرا زنان ایرانی اجازه ندارند در ورزشگاه حضور یابند اعلام بی اطلاعی کرد. از مسئولان فدراسیون درباره چگونگی حضورزنان ایرلندی در ورزشگاه نیز سوال شد که آنها پاسخ به این پرسش را به سفارت ایران در دوبلین حواله دادند. این در حالی بود که سفیر ایران در دوبلین هم صدور گذرنامه را منوط به دستور تهران دانست و در تهران نیز خیچ کس حاضر نشد دراین باره صحبت کند. سه روز پیش از شروع مسابقه ، خبرگزاری فرانسه به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، اعلام کرده بود:” بعضی از علما مخالف آمدن زنان ایرلندی به تهران و حضور آنها در ورزشگاه آزادی هستند”. یک روز پیش از برگزاری مسابقه ، روزنامه قدس نوشت :” حضور زنان ایرلندی در ورزشگاه آزادی در بازی برگشت ایران – ایرلند منتفی شده است”. در انتهای مطلب هم بر اساس شنیده ها تاکید کرده بود که شورای تامین استان هم با حضور زنان در ورزشگاه آزادی مخالفت کرده است. این در حالی بود که روزنامه کیهان هم در این باره به نقل از موسوی لاری، وزیر کشور، نوشته بود که به زنان ایرلندی به دلایل مسائل امنیتی اجازه حضور در ورزشگاه داده نخواهد شد.اما سرانجام ر روز مسابقه، یک اتوبوس به همراه یک ماشین سفارت، حدود ۲۵ زن علاقمند ایرلندی را به ورزشگاه برد و آنها پس از پایان بازی ، آخرین عده ای بودند که ورزشگاه را ترک کردند. اشلینگ ۲۷ ساله ایرلندی که موفق به تماشای این بازی در ورزشگاه شده بود و به زبان فارسی هم تسلط کامل دارد می گوید:” قبل از بازی می گفتند که تماشاچی فحش می دهند و بدرفتاری کنند اما آنهایی که من دیدم خیلی متمدن بودند و هیچ کاری نکردند. با وجود اینکه در آخر بازی موقع بیرون آمدن با جمعی از آنها برخوردکردیم، هیچ رفتار ناشایستی از آنها سر نزد و خیلی معمولی با ما رفتار کردند”.
دلفین مینویی ، خبرنگار رادیو فرانس انفو که مادری فرانسوی و پدری ایرانی دارد، برای دیدن این بازی تلاش زیادی کرد و سرانجام هم موفق به ورود به استادیوم شد. او می نویسد:” زنان ایرلندی که روز ۲۴ آبان ماه به جای کفش و کلاه کردن، با کتانی و روسری سبز عازم ورزشگاه شده بودند از ابتدای مسابقه آنقدر فریادزنان گفتند «ما تا آخرین نفس مقاومت می مانیم» که در پایان مسابقه صدایشان در نمی آمد. شاید هم حق داشتند چون پیروزی آنها دوجانبه بود: پیروزی نخست از آن تیمشان بود که به جام جهانی راه یافته بود و پیروزی دوم ا ز آن خودشان چون از آغاز استقرار جمهوری اسلامی ایران در ۱۹۷۹ برای اولین بار بود که زنان (به جز خبرنگاران زن) توانستند برای دیدن مسابقه فوتبال وارد ورزشگاه آزادی شوند. مینویی داستان ورود خود به استادیوم را اینگونه ادامه می دهد: «با اصرار و سماجت از سد چند بازرس گذشتم تا به یکی از نگهبانان ورزشگاه رسیدم که تصمیم گرفته بود نا امیدم کند و قاطعانه می گفت به من اجازه ورود نمی دهد. در حالیکه درست مقابل چشم من به یک گروه از تلویزیون ایرلند اجازه ورود داد. با اوقات تلخی به من گفت شما که ایرلندی نیستید. اگر ایرلندی بودی شاید شما را هم راه می دادم.به او گفتم از این پس اروپا مثل پازلی بزرگ است و دیگر فرقی نمی کند که آدم فرانسوی باشد یا ایرلندی یا اسپانیایی. به هر حال همه اروپایی هستند… سرانجام به من اجازه ورود داد غافل از اینکه من نیمه ایرانی هستم و اگر قرار باشد مشکلی برایم پیش بیاید بیشتر از این بابت است.» او در انتهای گزارشش می نویسد شاید تنها خاطره ای که زنان ایرلندی با خود از ایران می برند خاطره حضور ۹۰ هزار مرد در ورزشگاه آزادی باشد و چند جوان ایرانی که حیرت زده شاهد فریادهای شادی زنان فرنگی بودند. شاید بعضی از آنها در بازگشت بگویند که مقامات ایرانی را وادار به تسلیم کردند و از این بابت به خود ببالند .
زنان غیر ایرانی
روایتهای زیادی از زنان خبرنگار ایرانی و غیر ایرانی که به استادیوم آزادی راه یافته اند به صورت پراکنده وجود دارد که از نظر سندیت چندان قابل اعتماد نیست اما نمی توان به راحتی از آنها گذشت. وبلاگ second self تجربه یک زن خبرنگار ایتالیایی را اینگونه شرح می دهد:
وقتی که متن های … دوستان را در مورد تلاش آنها برای شرکت در استادیوم ۱۰۰ هزار پسری می خواندم یاد دوستی ایتالیائی افتادم که چند سال پیش به عنوان گزارشگر موسسه خبری آنسا برای چند سال به ایران آمده بود و توانسته بود به عنوان اولین زن خبرنگار و یا اصولا به عنوان اولین زن وارد استادیوم ۱۰۰ هزار نفری شود (به یاد ندارم برای کدام مسابقه بود، اما قاعدتا باید مسابقه بسیار مهمی از لحاظ سیاسی بوده باشد که چنین اجازه ای به وی داده بودند). توصیف او از حضورش در استادیوم واقعا جالب بود. داستان حیرت بیش از حد یک زن اروپایی معمولی بود زمانی که وارد مکانی بسیار عام از نظر وی و بسیار خاص و مردانه از نظر ایرانی های بعد از انقلاب می شد. تعریف وی از حیرت هزاران مردی که در محیط کاملا مردانه استادیوم به ناگاه خود را مواجه با یک زن اروپایی دیدند نیز خالی از لطف نبود. به گفته او “هنگامی که وارد استادیوم صد هزار نفری شدم به ناگاه جمعیت از سر راهم کنار رفت و تونلی باز شد تا من به راحتی و امنیت رد شوم. چنین تجربه ای را هرگز در عمرم نداشتم. آن لحظه به یاد حضرت موسی افتادم که هنگامی که عصای خود را بر دریاها زد آبها کنار رفتند و راهرویی درست شد تا وی و مردمانش رد شوند. تجربه من هم همینطور بود وقتی وارد استادیوم شدم همه مردها به کناری رفتند تا من رد شوم . آن لحظه حس کردم شاید تبدیل به ملکه ای شده باشم که زیباییش آنقدر حیرت انگیز است که کسی را یارای مقاومت نیست و یا حتما معجزه عصای حضرت موسی با من است که چنین اقتداری برای به کنار زدن این همه مرد پیدا کرده ام… ”
با وجود ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها، زنان خبرنگار از حدود سال ۸۰ می توانستند در برخی بازیهای باشگاهی حضور یابند که آن هم با حرف و حدیثهای زیادی همراه بود. مهدی دادرس، مدیرعامل باشگاه پیکان، در گفتوگو با خبرنگار ورزشی ایسنا، در رابطه با حضور چند خبرنگار زن در جریان دیدار تیمهای پیکان و برق شیراز از سری مسابقات لیگ برتر گفت: با توجه به محیط فرهنگی و امنی که در باشگاه پیکان حاکم است و جایگاه مخصوصی که برای تماشاچیان خانم در این باشگاه ساخته شده است، هیچ محدودیتی برای حضور خانمها نه تنها در این بازی بلکه در سایر دیدارهایی که به میزبانی این باشگاه برگزار میشود، وجود نخواهد داشت.او با اشاره به اینکه هیچگونه اعتقادی در رابطه با ارتقاء بعد فرهنگی بازیکنان برای حضور بانوان در استادیومهای ورزشی خصوصا فوتبال ندارم گفت: برخلاف عقیده بعضی از کارشناسان که معتقدند بازیکنان ما از بعد فرهنگی نسبتا پایین برخوردار هستند و ورود خانمها در این عرصه نقش بسزایی را در ارتقاء بعد فرهنگی بازیکنان خواهند داشت، من کاملا مخالف این قضیه هستم، اما معتقدم این حضور در کاهش ناهنجاریها و کم رنگ کردن یکسری فحاشیها و بالا بردن فرهنگ تماشاچیان بسیار اثر گذار خواهد بود. دادرس با مثبت ارزیابی کردن حضور خانمها در جریان دیدار تیمهای پیکان و برق شیراز افزود: ما، این قضیه را در بازی اخیر پیکان با ملوان انزلی با حضور خبرنگاران زن نیز مورد آزمایش قرار دادیم و در این مورد نیز به نتایج مثبتی دست پیدا کردیم، لذا معتقدم نه تنها باشگاه ما، بلکه در سایر باشگاههایی که از لحاظ امکانات هیچگونه مشکلی برای فراهم کردن جایگاه خاصی برای تماشاچیان زن ندارند، باید با ایجاد چنین تسهیلاتی، فرهنگ این مسئله کم کم در میان آحاد جامعه رسوخ پیدا کند، تا شاهد پررنگ شدن جایگاه تماشاچیان زن در استادیومهای ورزشی نیز باشیم. او در پایان تاکید کرد: امیدوارم مسوولان نظام در این ارتباط با ارایه راهکارهای مناسب و با انجام تستهای متعدد در باشگاههای مختلف، امکان این حضور را هر چه بیشتر فراهم نمایند
خبرنگارانی که به این طریق به استادیومها راه پیدا می کردند، از طرق مختلف مثل وبلاگ نویسی ، یا در بخشی از گزارشهای خود به موضوع ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاهها اشاره می کردند. گاه زنانی که خبرنگار ورزشی نبودند، ولی به فوتبال علاقه مند بودند با استفاده از کارت خبرنگاری خود به ورزشگاه می رفتند و بازیها را تماشا می کردند. معصومه، نویسنده وبلاگ کافه ناصری، یکی از آنهاست. او، با هیجان از این حوزه نامکشوف برای زنان، می نویسد؛ گویی که به شهر ممنوعه سفر کرده:
فردا می توانم برای تماشای بازی ایران و کره شمالی بروم استادیوم و از آن اتاقک شیشه ای بازی را تماشا کنم. این بار دوم است که به عنوان خبرنگار می روم. دفعه قبل برای بازی استقلال پرسپولیس هم به عنوان خبرنگار رفته بودم.
او در بازی استقلال و پرسپولیس حرفها و فحشهای زیادی را از زبان تماشاچیان شنیده، ولی می گوید در بازیهای ملی اینگونه نیست. او پس از دیدن بازی ایران – کره(۳ ژوئن ۲۰۰۵) به عنوان خبرنگار، می نویسد:
امروز رفته بودم استادیوم … هیچ کس فحش نداد باورکنید. بیست نفر هم از خانم های ایرانی آمده بودند آنجا چند نفریشان از بچه های تیم فوتسال بانوان بودند و چند نفری هم از روش های دودره بازانه و پارتی بازانه استفاده کرده بودند. راستش همه آمده بودند فوتبال را یک بار هم شده از جایی غیر از تلویزیون ببینند. جای بقیه دخترها خالی! من هم از جایگاه خبرنگارها آمدم بیرون و کلی هیجان انگیز بود تماشای فوتبال از آن لحاظ!
او همچنان می تواند به عنوان خبرنگار و بدون هیچ مشکلی به استادیوم برود، ولی می گوید:
… برای بازی ایران و بحرین هم می روم استادیوم و همه چیز رله است، ولی وقت تماشای فوتبال حتما وجدان درد می گیرم، از اینکه می دانم کسانی هستند که برای ورود به استادیوم تیپ پسرانه می زنند و می آیند. یکی شان را من می شناسم. اسمش هدیه است عشق فوتبالی که به کادر بسته تلویزیون نمی خواهد قناعت کند. کاش بشود با هم برویم. من و تو و همه دخترهایی که عشق فوتبال اند، برویم استادیوم.
و تاکید می کند:
من راستش تب فوتبالم بالا نیست، ولی به خاطر حق و حقوق شهروندی ام تا اطلاع ثانوی عشق فوتبالم .
او و چند تن از همکاران زنش، پس از تجربه کردن فضای ورزشگاه و شنیدن درد دل هدیه، تصمیم می گیرند بخت خود را به عنوان شهروندانی معمولی و نه خبرنگار، امتحان کنند:
اولین بار یکی از خواننده های چلچراغ گفت چندین بار با لباس پسرانه به ورزشگاه رفته و مشکلش این بود که در زمستان می شود کاپشن و کلاه و … پوشید، ولی در تابستان که هوا گرم است، خیلی سخت است که خودت را بپیچانی در لباس که معلوم نشود زنی.
این مساله باعث ایجاد انگیزه ای قوی در معصومه و چند روزنامه نگار و وبلاگ نویس دیگر می شود تا به این تبعیض اعتراض کنند. نام این هفت نفر این است:
ساناز اقتصادنیا(خبرنگار)، ساناز الله بداشتی(خبرنگار و نویسنده وبلاگ)، پرستو دوکوهکی(خبرنگار نویسنده وبلاگ زن نوشت)، آزاده عصاران(خبرنگار و نویسنده وبلاگ)، معصومه ناصری(خبرنگار و نویسنده وبلاگ کافه ناصری)،سحر طلوعی(خبرنگار و نویسنده وبلاگ) و نام نفر هفتم را هنوز نیافته ام.
پرستو، نویسنده وبلاگ زن نوشت، می گوید:
اولین بار بازی ایران – آلمان بود که ۷ نفر بودیم و بلیت خریدیم که برای تماشای بازی به داخل استادیوم برویم… دو مرحله را گذراندیم و به جایی رسیدیم که سکوها را می دیدیم در اینجا ماموران با باتوم ما را به شدت زدند و رفتار خیلی خشنی داشتند که اصلا انتظارش را نداشتیم.
معصومه هم که با پرستو و ۵ نفر دیگر همراه بوده می نویسد:
… چند تا از دخترهای دیگر هم با من برای احقاق حق شهروندی شان آمدند که دسته جمعی اسکل شدیم و با مامورها درگیر شدیم و با حسرت به زن های آلمانی نگاه کردیم که چه با حال رفتند روی صندلی های استادیوم نشستند.ماموران با دست آنها را هول می داده اند تا از محل دورشان کنند ولی با اعتراض آنها که”دستتو بکش” با باتوم آنها را متفرق می کنند.آنها پس از بازگشت، با نوشتن مطالبی درباره خشونت پلیس و نحوه برخورد آنها در چلچراغ، هفته نامه پرطرفدار جوانان و نوجوانان( به خصوص در آن دوره)، و نیز در وبلاگهای خود؛ تعداد بسیار زیادی از جوانان و از جمله دختران طرفدار فوتبال را از حرکت خود مطلع می کنند. آنها در مطلبی در چلچراغ چاپ شد پس از توضیح ماجرای پیش آمده اطلاع دادند که قصد دارند به حرکت خود ادامه دهند و در بازی بعدی نیز به ورزشگاه بروند. این مطلب به عکس العمل نیروی انتظامی منجر شد و شکایتی علیه هفته نامه چلچراغ تنظیم شد. نشریه چلچراغ متهم شده بود به اینکه در آن گزارش، زنان را علیه نیروی انتظامی و درگیری با حافظان نظم و قانونشکنی تشویق کرده است.
فریدون عموزاده خلیلی (مدیر مسئول هفته نامه چلچراغ) در دفاع از اتهام دعوت زنان به شورش علیه نیروی انتظامی، گفت: زمانی که فوتبال دوستانهی ایران و آلمان قرار بود برگزار شود از چند هفتهی قبل در مطبوعات مختلف دولتی و اصولگرا و غیر آن گفته میشد که خانمها میتوانند این مسابقه را تماشا کنند و بسیاری از خانمها فکر میکردند میتوانند در روز مسابقه در ورزشگاه حاضر شوند. به همین خاطر جمعی از خبرنگاران خانم چلچراغ نیز به ورزشگاه رفتند اما از ورود آنها به ورزشگاه خودداری شد و آنها دیدند که جمعی از زنان آلمانی سوار ماشین به ورزشگاه رفتند. به همین خاطر مقالهای در این ارتباط در چلچراغ به چاپ رسید و در آنجا گفته شد که چرا یک خانم ایرانی در سرزمین خود و با حجاب کاملا شرعی نمیتواند به ورزشگاه برود و نام کشور خود را فریاد بزند اما زنان آلمانی میتوانند به ورزشگاه بروند. مدیر مسوول نشریهی چلچراغ، گفت: در پاراگراف پایانی این یادداشت نیز آمده است «تقصیر نگهبان و نیروی انتظامی نبود» آیا چنین ادبیاتی متضمن توهین و شورش علیه نیروی انتظامی است . سرانجام چلچراغ از این اتهام تبرئه شد اما عموزاده خلیلی، به اعضای نشریه اش متذکر شد که دیگر مطلبی در این خصوص به چاپ نخواهد رساند.
با این حال گروه به کار خود ادامه داد و ای میلها و نامه های که به نشریه فرستاده می شد و همچنین بازخوردهای نوشته های آنها در وبلاگها، نشان از استقبال دخترها و پسرها از این قضیه بود.
آنها می دانستند که هرچه تعدادشان بیشتر باشد، امکان موفقیتشان بیشتر است و تعداد دخترانی که علاقه مند به فوتبال هستند کم نیست، ولی چگونه باید آنها را خبر کرد؟ چگونه باید از برخورد خشن پلیس جلوگیری کرد؟
اولین اقدام گسترده و سازماندهی شده کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها
بازی ایران- بحرین (حذفی جام جهانی ۲۰۰۶آلمان) یک هفته پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ و فرصت خوبی بود که با حداقل برخورد و هزینه این خواسته را مطرح کرد. معصومه، از سازماندهندگان این حرکت در پستی با نام یک پیشنهاد مدنی- فوتبالی نوشت:
با اینکه برای بازی روز چهاشنبه کارت خبرنگاری دارم و می توانم خیلی خوش تیپ بروم استادیوم، ولی ترجیح می دهم طور دیگری عمل کنم. طور دیگر هم این طوری است:
بلیت بازی ها در شعبه های موسسه مالی اعتباری بنیاد فروخته می شود. بنابراین پیشنهاد می کنم آنهایی که واقعا پایه هستند، حتما بروند برای خودشان و دو نفر از دوستانشان بلیت بخرند. قیمت بلیت ها بسته به محل نشستن ۵۰۰ تومان، هزار تومان و ۲هزار تومان است و به هرکس فقط سه عدد بلیت فروخته می شود. بازی روز چهارشنبه ساعت ۷ عصر انجام می شود، ولی با توجه به سیستم استادیوم بهتر است کمی زودتر (از ساعت ۴:۳۰ دقیقه) به ورودی غربی استادیوم مراجعه کنیم. به دخترهای عشق فوتبال یادآوری می کنم بسیاری از پسرهای عشق فوتبال از یک شب قبل می روند استادیوم، بنابراین دو سه ساعت زودتر چیزی نیست! یادمان باشد ما داریم می رویم استادیوم که فوتبال تماشا کنیم. نمی رویم تظاهرات یا دعوا! بنابراین کاملا مدنی عمل کنیم .
همچنین نامه ای به استانداری نوشته شد و حدود ۲۰۰ نفر که اغلب از فعالان سرشناس جنبش زنان بودند، آن را امضا کردند. آنها در این نامه خواستار انجام وظیفه پلیس در جهت تامین امنیت آنها برای ورود به ورزشگاه شدند:
سالهاست زنان ایرانی به بهانه فقدان امنیت در ورزشگاهها از حق ساده و طبیعی حضور در استادیومهای ورزشی و یک فرصت مسلم برای گذران اوقات فراغت خود محروم شدهاند. زنان ایرانی چند باری است که در رقابتهای حساس ملی برای تشویق تیم ملی کشور به استادیوم میروند، اما مأموران انتظامی مانع از نشستن شان بر روی صندلیهای استادیوم میشوند. ما معتقدیم هیچ چیزی نمی تواند توجیه کننده مسئولیت ناپذیری متصدیان امر باشد. چرا که وظیفه حفظ امنیت و حرمت شهروندان ایرانی در هر گوشه ایران بر عهده پلیس و نیروهای انتظامی است. با این مقدمات اکنون که بار دیگر تیم ملی کشورمان در آستانه بازی های حساس مقدماتی برای صعود به جام جهانی قرار گرفته است، لازم می دانیم برای احقاق یک حق مسلم شهروندی تلاش کنیم. به همین منظور این نامه سرگشاده را منتشر می کنیم تا از شما بخواهیم روز چهارشنبه در بازی حساس تیم ملی کشورمان برای امنیت زنانی که برای تماشای بازی و تشویق تیم ملی ایران مقابل بحرین به استادیوم می آیند چاره اندیشی کنید و ضمن اختصاص فضایی خاص و مناسب برای حضور خانواده های علاقه مند که به حفظ حرمت شهروندی شان می اندیشند مسئولیت امنیت آنها را به عهده بگیرید.
امضا کنندگان این نامه اعلام کردند روز بازی بین دو تیم ملی ایران و بحرین ساعت ۷، از چند ساعت قبل از شروع بازی با حضور مقابل در غربی استادیوم آزادی برای تماشای این مسابقه فوتبال تلاش کنند و از دیگران نیز دعوت به حضور کردند. الهه کولایی و شادی صدر از جمله کسانی بودند که این نامه را امضا کردند.
تبلیغات و اطلاع رسانی
این حرکت به دلایل مختلفی بسیار مورد توجه گرفت. نخست اینکه درست یک هفته به انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده بود و رقابتهای انتخاباتی به اوج خود رسیده بود و هر حرکتی چه از سوی سیاسیون و چه مردم و گروهها و احزاب به شدت حساس و زیر ذره بین بود. دوم اینکه این نخستین باری بود که بدنه جنبش زنان چنین خواسته ای را مطرح می کردند. خواسته ای از جنسی متفاوت که فعالانی از خواستگاهها و گرایشات مختلف آن را تایید کرده و خواستار تحقق آن شده بودند. حق مسلم شهروندی، که مدتی بعد به شعار دولت تازه روی کار آمده تبدیل شد، برای نخستین بار توسط تعداد زیادی از زنان فعال خواسته شد و به مصداق آن یعنی حضور زنان در ورزشگاهها اشاره شد. بحثی جدی و فراگیر توسط زنان وبلاگ نویس به راه افتاد و رسانه های خارجی نیز به این اقدام هماهنگ زنان توجه ویژه ای نشان دادند و با تعدادی از امضاکنندگان مصاحبه هایی ترتیب دادند.
زنان چگونه به آزادی راه یافتند!
بازی ایران- بحرین بازی بسیار حساسی بود چرا که در صورت پیروزی، تیم ایران به جام جهانی صعود می کرد. از طرفی این بازی در روز ۱۸ خرداد وقتی که زمان اندکی به انتخابات ریاست جمهوری مانده بود، برگزار می شد و کاندیداها آن را فرصت خوبی برای تبلیغات خود می دیدند. چرا که به تجربه می دانستند در صورت راهیابی ایران به جام جهانی مردم به خیابانها خواهند آمد و همراهی با آنها در این شادی می توانست در افزایش محبوبیتشان موثر باشد. اما در این میان دو کاندیدا به امید پیروزی در مسابقه ننشستند و از خود مسابقه برای تبلیغ استفاده کردند، معین، کاندیدای اصلاح طلبان ، و مهرعلیزاده، رییس سازمان تربیت بدنی وقت.
نسیمیها
معین با شعار دوباره می سازمت وطن و دموکراسی خواهی آمده بود و برای جلب مشارکت جوانان و نوجوانان، بخشی به نام “نسیم” در ستاد تبلیغات خود راه اندازی کرده بود که مخفف نسل سومیهای یاور معین بود. جبهه مشارکت، با الهام گرفتن از ایده گروه زنان و برای نشان دادن پایبندی خود به شعارهای برابری طلبانه و یکسان نگر به زن و مرد، بویژه در مورد حقوق شهروندی، تصمیم گرفت با شعار “ما، نیم دیگر هم، حق دیدن داریم” به حمایت از این خواسته زنان بپیوندد. این ستاد، تعدادی اتوبوس برای نوجوانانی که علاقه داشتند این بازی را از نزدیک ببینند تهیه کرد و شعارها، سربندها و تعداد زیادی از تراکتهای تبلیغاتی را بین این دختران و پسران توزیع کرد. آنها تقریبا همزمان با گروه زنان اما از محل دفتر نسیم، به راه افتادند و در مسیر دائما با آنها در تماس بودند و از روند چانه زنی آنها مطلع می شدند.
روسری سفید، پابند قرمز
و اما بشنوید از روسری سفیدها! این گروه که همان افرادی بودند که نامه نوشته بودند و امضا جمع کرده بودند تصمیم گرفته بودند با روسری سفید با شعارهایی که خودشان نوشته بودند راهی استادیوم آزادی شوند. تعدادی عقیده داشتند می توان از این فرصت برای تبلیغ به نفع کاندیدای مورد نظرشان استفاده کرد اما عده ای دیگر عقیده داشتند این یک خواسته زنانه است و آنها می خواهند استقلال خود را در این زمینه حفظ کنند تا هم شائبه سیاسی بودن حرکت به اذهان خطور نکند و هم تعداد بیشتری از زنان با هر گرایشی به آنها بپیوندند و از آنها حمایت کنند. نهایتا تعداد کمی سربندهای دوباره می سازمت وطن را به سر بستند. اما همگی نواری قرمز به پایشان بستند. پابند قرمز همان نشانه خط قرمزهایی بود که همواره به مانند نواری نامرئی بر دست و پای زنان است و روسری سفید نشان از این داشت که با این حال ما صلح طلبیم و خواهان خشونت نیستیم و می خواهیم از راهی غیر خشونت آمیز به خواسته خود دست پیدا کنیم. شعارها و نوشته های پلاکاردها این بود: “سهم من، سهم زن، نیمی از آزادی”؛ “آزادی، برابری، عدالت جنسیتی”؛ “آزادی حق من، ایران وطن من”«چند قدم تا آزادی؟»، «حقوق من، حقوق بشر است»، «آزادی، آزادی، آزادی».
ماجرا را از زبان خودشان بشنوید:
قرار ما ساعت ۲ بعد از ظهر، جلو در غربی استادیوم بود. حدود ساعت ۳ همگی جمع شدیم و به طرف مسئول در ورودی رفتیم و توضیح دادیم که بلیت خریداری کردیم و قصد داریم وارد ورزشگاه شویم که گفت: “زن راه نمی دهیم!” دلیل ممانعتشان هم این بود که گفتند کارت VIP بگیرید…
بعد بچه ها رفتند و با نماینده نیروی انتظامی صحبت کردند که آن ها اعلام کردند مسئولیت حراست ورزشگاه با ما نیست. بالاخره تصمیم گرفتیم که به طرف در ورودی برویم و با بلیت وارد شویم. ولی آن ها سریعا در را بستند؛ ما هم که شرایط را این گونه دیدیم، در مسیری که ماشین های مهمان های ویژه وارد می شدند، نشستیم. مجبور شدند مسیر اتوموبیل های آن ها را عوض کنند و از در دیگری وارد شوند. نهایتا وقتی دیدیم اتوبوس تیم بحرین به طرف در می آید، تصمیم گرفتیم زمانی که در برای ورود آن ها گشوده می شود، هرطور شده خودمان را وارد ورزشگاه کنیم و در حرکت آن ها خلل ایجاد کردیم و مسئولان حراست هم برای اینکه فشار ما را خنثی کنند، بلافاصله بعد از عبور اتوبوس های بحرین سعی کردند که در را ببندند. این صحنه خیلی اکشن بود! ما از این طرف، در را هل میدادیم تا باز شود و آن ها هم از آن طرف هل می دادند تا در را ببندند. یک درِ نیمه باز یک بار با فشار ۱۰-۱۲ مرد بسته می شد و بار دیگر با فشار حدود ۳۰ زن باز می شد… در همین حین پای یکی از بچه ها(محبوبه عباسقلی زاده) بین در و زمین گیر کرد و زمین خورد.
وقتی این اتفاق افتاد، اورژانس خبر کردیم و شلوغ کردیم و سر و صدا کردیم و توانستیم وارد محوطه بشویم. بعدا فهمیدیم پای محبوبه {عباسقلی زاده} شکسته بود. بعد از این که یکی از یارهایمان را اورژانس برد، آقای محمدپور آمد و خواست نماینده بفرستیم تا صحبت کنند.
موانعی که پیش رویمان بود مراحل زیادی داشت. مرحله اول وقتی بود که آقای محمدپور، رئیس حراست تربیتبدنی، قرار شد هماهنگ کند و حدود نیم ساعت طول کشید. بعد از هماهنگی با سازمان تربیت بدنی، گفتند باید با حراست ورزشگاه هماهنگ کنید. بعد از آن باید با نیروی انتظامی هماهنگی می کردیم و آخرین مرحله هم هماهنگی با نیروهای ویژه رییس جمهور بود که هر کدام زمان زیادی گرفت طوری که ما با وجود اینکه از ساعت ۲ آمده بودیم. ولی نیمه دوم توانستیم وارد ورزشگاه شویم. همه ما به نشانه اعتراض نوار قرمز به پای راستمان بسته بودیم و روسری سفید پوشیده بودیم. آقای محمدپور ضمن صحبت هایی که کرد، از ما خواست نوار های قرمز را باز کنیم، حجابمان را کاملآ رعایت کنیم و پلاکاردها را هم همراه خود نبریم .
آنها درست حدس زده بودند. پلاکاردها و نوارها را می شد از آنها گرفت. اما روسریهای سفید را نه! بنابراین اولین گروه روسری سفید و اولین زنان ایرانی بدون کارت VIP و کارت خبرنگاری وارد استادیوم آزادی شدند.آنها بدون VIP در جایگاه ویژه و درست در مقابل جایگاه گزارشگر (عادل فردوسی پور) نشستند و به قول خودشان “دقیقآ جلو او بودیم، طوری که اگر پرچم هایمان را بالا می بردیم، نمی توانست به خوبی زمین را ببیند” اما گزارشگر کوچکترین حرفی از آنان نزد” احتمالا منع شده بود از این که حرفی بزند.
اما از آن سو، دو دستگاه اتوبوس دختران و پسرانی را که به شوق دیدن بازی به ستاد نسیم رفته بودند در راه بودند. تعدادی اعضای ستاد همراه اتوبوسها بودند. به گفته یکی از افراد گروه روسری سفیدها که به خاطر جاماندن از آنها با اعضای نسیم همراه شده بود، می گوید: اتوبوسها با یک ساعت تاخیر راه افتادند و در راه هم بسیار کند حرکت می کردند. خانمی که مسئولیت برنامه را بر عهده داشت، با زنان حاضر در در غربی استادیوم در تماس بود و مرتب از آنها درباره اقداماتشان سوال می کرد و آنها نیز درباره برخوردهای پلیس و مقاومت روسری سفیدها توضیح می دادند. زمانی که افراد حاضر در استادیوم موافقت اولیه را برای ورود به ورزشگاه گرفتند با نسیمیها تماس گرفتند که شما کجایید و چرا هنوز نرسیده اید؟ کم کم متوجه شدم آنها به عمد قصد دارند دیر به ورزشگاه برسند تا با آن افراد به داخل استادیوم نروند یا مجبور نباشند مثل آنها برخورد کنند. این گروه، زمانی به محل قرار رسید که گروه ۳۰ نفره داخل رفته بودند و در بسته شده بود. مسئول گروه، دائما از افراد می خواست شعار ندهند و اقدام خشنی انجام ندهند. در واقع این تنها یک حرکت نمایشی بود که قرار نبود هیچ هزینه ای داشته باشد یا چهره معین را خراب کند.
بازتابها
پس از این موفقیت روسری سفیدها، چند مصاحبه با آنها انجام شد و آنها توانستند با اعتماد به نفسی بیشتر حرکت خود را تبلیغ کنند. اینکه یکبار به آنها این اجازه داده شده بود، نشان می داد خواسته آنها خواسته نامشروع یا ناممکنی نیست. از سوی دیگر داشتن تجربه یک پیروزی در کارنامه، این امکان را به آنها می داد که اولا فقط از روی شنیده ها و حدسیات فضای استادیوم را تحلیل نکنند و ثانیا نشان دهند هزینه این کار چندان بالا نیست و به این ترتیب افراد بیشتری به آن بپیوندند. “.
پرستو درباره فضای استادیوم می گوید: “حقیقت این است که چون ما در جایگاه ویژه بودیم، خیلی بین باقی مردم نبودیم، علاوه بر این، در بازی های ملی، وقتی بازی هست، که همه حواس ها به بازی است و همه دارند بازی را نگاه می کنند و ایران را تشویق می کنند؛ وقتی هم که بازی نیست، (قبل و بعد از بازی یا بین دو نیمه)، کری می خوانند، شعار می دهند و … ولی شعارها، شعار جنسی نیست که دقیقا به ما برگردد، حداقل من نشنیدم…”. ساناز می گوید: ولی در بازیهای باشگاهی اینگونه نیست و فحش می دهند. معصومه اما نظر دیگری دارد: “در خیابان هم فحش می دهند، بدتر از آن هم می دهند. اما فکر نمی کنم این دلیل قانع کننده ای باشد”. پیشنهاد پرستو برای مسئولان این است: “اگر واقعا امکان پذیر نیست، مثل سایر کشورها مردان و زنان در یک مکان تماشاگر بازی باشند، حداقل باید این جایگاه ویژه را در هر بازی برای زنان اختصاص دهند. مسوولان باید یک بار امتحان کنند. البته ممکن است دفعات اول استقبال زیاد نباشد، اما به هر حال این حق عادی زنان است!” خبرنگاری پرسید: “حتما قبول دارید که الآن طوری است که هر خانواده ای اجازه نمی دهد که حتی پسرانشان هم به ورزشگاه بروند. بحث بازی های باشگاهی و بازی های استقلال – پرسپولیس که دیگر جای خود دارد؛ مثلا در یک بازی ملی، مثل بازی ایران – ژاپن که هیچ دعوایی نشده بود، هیچ اتفاق خاصی نیفتاده بود و ایران هم بازی را برده بود، ۷ نفر مردند! فکر می کنی با این شرایط بتوان امنیت کافی را برای خانواده ها هم ایجاد کرد؟ معصومه در جواب گفت: “اگر نمی توانیم ۱۰۰ هزار نفر را کنترل کنیم، مجبور نیستیم حتما آنها را به ورزشگاه دعوت کنیم! در روز بازی ایران – بحرین، ظرفیت کامل شده بود و هیچ اتفاقی هم نیفتاد”. او ادامه می دهد: “زمانی بعضی خانواده ها، اجازه نمی دادند دخترهاشان به دانشگاه و مدرسه بروند و ادعا می کردند محیط خراب است و شما هم خراب می شوید؛ ولی امروز می بینیم که ۶۱ درصد ورودی سال ۸۴ زنان و دختران هستند. وقتی می توانیم امنیت دانشگاه ها را بیشتر کنیم تا جایی که این اختلاف در گذشته و امروز ایجاد شود، حتما می توانیم این امنیت را در ورزشگاهها هم ایجاد کنیم، البته اگر خودمان دلمان بخواهد!” آنها در مصاحبه هایشان بر ادامه حرکت خود تاکید می کردند و آن را حق خود می دانستند: “ما برای بازی های بعد هم قصد داریم کارمان را تکرار کنیم. ببینید! شاید ما عشق فوتبال نباشیم؛ اما در مورد بازی های ملی، ما هم دوست داریم در ورزشگاه باشیم؛ همان طور که برای مردان اهمیت دارد، برای ما هم اهمیت دارد. صعود تیم ملی به جام جهانی برای همه ایرانی ها مهم است، نه فقط برای مردان ایرانی! دوست دارم من هم در این قضیه سهیم باشم، کمک کنم، فریاد بزنم، تیمم را تشویق کنم” .آنها هیچ ابایی نداشتند از اینکه بگویند هیچ یک علاقه ای به فوتبال ندارند، ولی در عین حال تاکید می کردند که فضای استادیوم و آن جمعیت عظیم آنها را به وجد می آورد: “انرژی ای که انسان در ورزشگاه تخلیه می کند و آن حس و حال کمک می کند تا روحیه بهتر و تازه تری هم داشته باشیم. آن روز خیلی به ما خوش گذشت، با اینکه هیچ کدام هم خیلی فوتبالی نبودیم”.
روسری سفیدها که بعد از این موفقیت انسجام و انگیزه بیشتری پیدا کردند به صحبت و رایزنی های خود با مسئولان ادامه دادند: “بعد از آن روز با آقای محمدپور تماس گرفتیم؛ گفتند دیگر اینجوری کسی را راه نمی دهیم! پرسیدیم پس چه طوری راهمان می دهید؟ گفتند باید هماهنگ بشود. گفتیم خوب هماهنگ کنید! شما به عنوان یک مسوول در سازمان تربیت بدنی وظیفه دارید که برای این مورد هماهنگی ها را انجام دهید وگرنه دوباره این اتفاق تکرار می شود.”
آنها با مسئولان ورزش بانوان تربیت بدنی نیز صحبت کردند:” خانم احمدی پور ( معاون ورزش بانوان سازمان تربیت بدنی) هم می گوید خیلی موافق هستند. از ایشان خواستیم رایزنی کنند، ولی می گویند خیلی صحبت کرده اند ولی هنوز هیچ پیشروی خاصی نداشته اند” .
ویژگی دیگر این حرکت، حمایت مردانی بود که معتقد بودند این تبعیض نارواست . در تمام حرکتهای این گروه همواره تعدادی از این مردان همراهی داشته اند. منصور نصیری عکاس، یکی از مردانی است که در روز بازی ایران- بحرین با این گروه همراه بود .او می گوید: “خیلی ها متوجه نشدند که این ها برای چه این کار را کردند. بعضی ها فکر کردند یک عده عشق فوتبال هستند، ولی این طور نیست؛ تعدادی از آن ها در زمینه حقوق زنان همیشه فعال بودند یا آدم هایی که اصلا علاقه خاصی به فوتبال نداشتند، ولی وظیفه خود دانستند که جلو بروند و این حرکت را انجام دهند. باید این تابو را می شکستند. بعضی از نشریه ها یا سایت ها این قضیه را به خوبی انعکاس ندادند. عده ای این مساله را فقط به حساب علاقه بیش از حدشان به فوتبال گذاشتند و عده ای به آقای مهرعلیزاده مربوط کرده اند یا آقای خاتمی که واقعیت این است که هیچ ارگان سیاسی ای هیچ نقشی در این قضیه نداشته است. هیچ کدام از این گمانه زنی هادرست نبود. من تقریبا تمام مراحل همراهشان بودم و کاملا به تلاش هایی که کردند، واقفم.”
آنهااز اینکه حرکت آنها با حمایت یا در حمایت از فرد یا تفکر خاصی قلمداد شود، ابراز نارضایتی می کنند.” یکی از روزنامه ها چند روز بعد از بازی این حرکت ما و راه دادن ما به ورزشگاه را به آقای خاتمی منصوب کرده بود که به هیچ وجه درست نیست. ما زیر نظر هیچ کس و با حمایت هیچ شخص سیاسی این کار را نکردیم و به خاطر حق شهروندیمان و با تلاش خودمان به ورزشگاه راه پیدا کردیم”.
شاید این سوء تفاهم از آنجا ناشی شده بود که مهرعلیزاده، رئیس سابق سازمان تربیت بدنی و یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری، با اختصاص جایگاه ویژه به تعدادی از خانمهای شاغل در سازمان تربیت بدنی یا هوادار ایشان سعی داشت از آن فضا و پرچمهای تبلیغاتی که در دست آنان بود به نفع خود سود جسته و به این ترتیب حمایت بخشی از زنان را کسب کند.
بخشهایی از بازتاب این حرکت در رسانه ها:
*تمام این خانم ها پرچم هاى تبلیغاتى یکى از کاندیداها را به سرهایشان بسته اند و پلاکاردهایى را در حمایت از حقوق بانوان در دست دارند. و این کار آنها مسؤولان نیروى انتظامى و حراست سازمان را بیشتر تحریک مى کند. مأموران سعى مى کنند به خبرنگاران اجازه نزدیک شدن به خانم ها را ندهند و هر چند دقیقه یک بار خبرنگاران را دوره مى کنند. اما باز هم خبرنگاران خودشان را مى رسانند(ایران ورزشی)
*روزنامه شرق نیز گزارش این حرکت را، با مصاحبه با یکی از این افراد و یک جامعه شناس همراه کرد و بحث را به بحث کلی کنترل و تحدید زنان برای حفظ امنیت کشاند:
دکتر سیدحسن حسینى، جامعه شناس و عضو هیات علمى دانشگاه تهران اینگونه سخت گیرى ها در مورد دادن آزادى هاى اجتماعى به زنان را ناشى از نگرش جنسى جامعه مردان ایران به زن دانست و گفت: «تصور اساطیرى بر این است که زن موجودى است که مرد را در معرض گناه قرار مى دهد. پس باید از محیط اجتماع جدا شود و فقط در خانه و متعلق به همسر خود باشد. در این نگاه زن موجودى است که فقط به درد رفع نیازهاى جنسى و فرزندآورى مى خورد.»
وى افزود: «بعضى سعى کرده اند با یافته هاى علمى، از جمله تحقیقات روانشناسى، مردم شناسى و باستان شناسى هم ثابت کنند که زن به نسبت مرد تمایل بیشترى به خودآرایى دارد و این از همان عشوه گرى زنانه و وسوسه هاى شیطانى او ناشى مى شود. پس ما حق داریم که زن را در پستو نگه داریم. این درحالى است که حتى اگر این را بپذیریم، تمام پدیده هاى طبیعى در قالب هاى فرهنگى قابل کنترل هستند و مى شود با نرم افزارهاى فرهنگى به این تمایلات شکل داد. علاوه بر این، زن در جامعه اى که به او نگاه جنسى مى شود و از جامعه دور نگه داشته مى شود، بیشتر به زیورآلات و آرایش روى مى آورد.»
معصومه ناصرى خبرنگارى است که بارها براى تهیه گزارش و گرفتن عکس در ورزشگاه حضور یافته است. او و بسیارى از همراهانش براى رفتن به ورزشگاه، دلیل شخصى ندارند؛ «ممکن است من به فوتبال علاقه نداشته باشم، اما خیلى از خانم هاى این مملکت دوست دارند مسابقات را از نزدیک تماشا کنند. آن روز ما رفته بودیم تا این حق را بگیریم. حق مسلم من و سایر زنان ایرانى.» در حالى که این چند نفر براى احقاق حق همجنسان خود مى کوشند، رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى معتقد است که زندگى براساس روابط روستایى و قبیله اى که در آن فقط اعضاى خانواده و خویشاوندان مورد احترام و توجه فرد هستند، یکى از عوامل عمده رفتارهاى نامناسب با زنان شهرنشین در ایران است. دکتر سیدحسن حسینى گفت: «به رغم گسترش جمعیت شهرى ایران، نوع روابط هنوز روابط روستایى است و جامعه در حد قبیله متوقف مانده است. به همین دلیل است که رفتار شهروندان با زنانى که در معابر مى بینند با زنان خانواده خود متفاوت است. ما هنوز نتوانسته ایم از آدم ها فهم عامترى داشته باشیم. فهم ما از آدم ها بستگى به نسبت ژنتیک آنها با ما دارد در صورتى که جامعه جدید ایجاب مى کند که فهمى فراتر از این داشته باشیم. معانى ذهنى ایرانیان نسبت به زنان، سنتى است و تناسبى با جامعه جدید ندارد. براى حفظ امنیت زنان در جامعه بهتر است از خانواده شروع کنیم. پدر و مادر باید با تنظیم رابطه میان فرزندان دختر و پسر از آنها موجوداتى بسازند که تجاوزکننده و تجاوزپذیر نباشند. وقتى پسرها براى داشتن دوست دختر تشویق شوند و در عوض همه سخت گیرى هاى ما براى دختران است، نباید انتظار جامعه امنى داشته باشیم. در ایران به عنوان یک رفتار عشوه گرانه معنا مى شود. این رفتار را براى پسران به عنوان طراوت و سلامت مى پذیریم، اما براى دختران سبک سرى تعبیر مى کنیم. در مورد امکان تخلیه انرژى نیز تبعیض زیادى بین دختر و پسر وجود دارد و تفاوت در میزان سرمایه گذارى ورزشى خود گویاى این تبعیض است.»
رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى تاکید کرد: «اگر اصرار کنیم که حضور زنان در ورزشگاه فسادانگیز است، قطعاً بخش بزرگى از زنان ما به ورزشگاه نخواهند آمد و بخش دیگر هم به عنوان آدم هاى فاسد انگشت نما مى شوند. علاوه بر این افراد حاضر در ورزشگاه هم به خود اجازه مى دهند که به این زنان توهین و فحاشى کنند.» وى افزود: «مادامى که زنان به خاطر نوع پوشش در جامعه به عنوان فاسد و بدکاره معرفى شوند، اینگونه به جامعه القا مى شود که به خاطر سلیقه متفاوت فرد در لباس پوشیدن، مى توان به او توهین کرد.»
این بحثهای جامعه شناسانه و عمومی کردن مساله، نقش زیادی در ایجاد و گسترش این مطالبه داشت.
حضور دوم: بازی ایران- کاستاریکا
دومین حرکت جمعی روسری سفیدها بازی ایران – کاستاریکا بود که باز با اعلام عمومی و اطلاع رسانی از طریق در روزنامه های همشهری، شرق و اعتماد ملی و نیز وبلاگها و سایتها صورت گرفت.
در این بازی نیز حدود ۲۰ نفر حاضر بودند که با روسریهای سفید مقابل درب غربی ورزشگاه حاضر بودند. اما این بار مانند دفعه قبل موفقیت آمیز نیست. گزارش را از زبان یکی از شرکت کنندگان که در وبلاگ خود نوشته بخوانیم:
از بین کسانی که قرار بود بیایند خیلی ها جا زدند. من فکر می کردم این اتفاق فقط در بین آشنایان من افتاده، اما وقتی سرانجام سر قرار که دم آکادمی فوتبال ۳۰۰ متر بالاتر از درب غربی بود، رسیدم و فقط چهره یکی – دو نفر که البته بعدا شد ۵ – ۶ نفر را دیدم، قضیه برایم شکل دیگری پیدا کرد.
دخترهایی که این دفعه آمده بودند، خیلی کم سن و سال تر بودند. زیر ۱۸ سال و دبیرستانی، حتی با روپوش مدرسه آمده بودند. یک سری هم سن بالاتر و بر اساس علاقه آمده بودند. یک عده دیگر هم کاملا با روسری سفید آمده بوند و فکر می کردند همه چیز آماده است.
واقعا ۴۰ – ۵۰ نفر بودیم از ۵ – ۶ نوع مختلف . اگر بخواهم دسته بندی کنم، یک سری سالخورده بودند مثل من و با اجازه فرناز و یکی از دوستان من. سری بعدی نسل سومی هایی مثل پرستو، یلدا و نازنین و یک سری هم که … . این تفاوت سنی و نسلی بدجوری مشخص بود. روسری ها رنگارنگ بود و همه خوش تیپ بودند. خوش تیپ از نظر من که به همان فاصله سنی بر می گشت. وقتی ما رسیدیم یک سری حال دخترها را گرفته بودند. کار وقتی بالا گرفت که یک گروه کماندو فکر کنم یگان ویژه شروع کردند به ناسزا گفتن و به اصطلاح متفرق کردن ما. در این بین یک اسدی نامی بود که خیلی هوا برش داشته بود. برای متفرق کردن خیلی از پاهایش کمک می گرفت و البته از دست هایش. محکم محکم می زد و بد و بیراه می گفت. البته بچه ها هم داد و بیداد می کردند. یلدا آن جا یک پا شناس بود، می گفتند هر جا درگیری هست این هم هست.
خلاصه ما توانستیم از آن ۳۰۰ متر به جلو درب غربی پیش روی کنیم. این زد و خوردها در میانه راه اتفاق افتاد. دم ماشین یگان ویژه، مردی بود که فرمانده صدایش می کردند. دستورات از ناحیه او و دو سه تای دیگر صادر می شد. آنها ما را کاملا محاصره کردند، دور و بر ما را گرفتند، و به بهانه آمدن سردار طلایی معطل مان می کردند. در این بین بچه ها با بخش های مختلف رایزنی می کردند. یک آقایی هم مرتب از ما فیلم می گرفت.
من شروع کردم به نوشتن و کدهای کوچک نمی دانم، چرا به نظرم خیلی امر عادی و معمولی بود که به عنوان خبرنگار چیزهای کوچکی را یادداشت کنم، اما یکی از سربازان خودشیرین که با بی سیم قدم می زد، در یک حرکت جنگی دفترچه را از من گرفت و کشید و البته من هم با تمام زورم آن را نمی خواستم بدهم. او در عین حال داد می زد کارت خبرنگاری داری و بعد دفترم را داد به آن آقای فرمانده ویژه.
او خیلی توپش پر بود، چون رسما می گفت: می خوام حالتون را بگیرم. می خوام با این دفتر مسئولت را صدا کنم بگویم چرا این کار را به تو داده. تو مجرمی پلیس بهت گفته نایست، چرا گوش نکردی، می خوام ببینم کی تو را فرستاده.
این داد و فریاد ها ادامه داشت. می گفتند چه حقی داری می نویسی. البته این که خیلی سوال عادی است. بچه ها می پرسیدند پس چرا این آقاهه فیلم می گیره. می گفت می خواهیم با این فیلم ها شناسایی تان کنیم. بعدا احضارتان کنیم، مجازاتتان کنیم.
بعضی بچه ها با سربازها آن طرف کل کل می کردند و می شنیدند شماها خانواده ندارید. برادرتان غیرت ندارد وگرنه اینجا چه کار می کردید. این آقای اسدی به همراه آن سرباز شیرین عسل هم هی حالگیری می کردند. بچه ها آن طرف رایزنی می کردند، ما این طرف گوش می کردیم البته حرف هم می زدیم. این وسط بحث سر پیشرفت به جلو بود که پیشنهاد دادم بیاین برگردیم که البته کلا جفنگ بود و با مخالفت روبرو شد. من توجیه کردم این ها مراعات نمی کنند و… . آن طرف یلدا اینها بحث را صنفی پیش می بردند. تعداد دوربین ها که با اصرار بچه ها در مدتی کوتاه خاموش شده بود به دو تا رسیده بود و از زوایای مختلف فیلم می گرفتند.
اما لحظه بزرگ گول خوردن
اصولا مسخره ترین امکان سوار ماشین شدن بود. خیلی ها این را می دانستند و به این پیشنهاد چندین بار پاسخ منفی دادند. آنها می گفتند شما را با ماشین می بریم داخل و جایگاه ویژه که فوتبال ببینید. لحن شان کاملا گول زننده بود. درست شبیه وقتی سر بچه ها می خواهند شیره بمالند. ما همه این را احساس می کردیم. یکی از بچه ها می گفت این لحن در این جای فیلمنامه درست از آب در نمی آید. این دفعه دیگر فیلم آفساید پناهی نبود. این دفعه زندگی واقعی بود. به جای آن پسر ترک وظیفه شناس، یک سرباز شیرین عسل تهرانی بود. یک مرد لاغر که همه اش دستور می داد ما قدمی جلوتر نیاییم و سربازها کاملا ما را محاصره کنند. دورمان حلقه بزنند.
بچه ها چندین بار هماهنگی کردند و مطمئن شدند. این وسط یکی دو تا حسابی قسم و آیه می آوردند که داریم راست می گوییم. بعد با وجود این که ته دلمان از این همه رفتار متظاهرانه آشوب بود، سوار شدیم. آن مامور به اصطلاح نماینده تامین امنیت استان یا دادستانی هم قول داد همراه ما بیاید. یک اتوبوس مسافری نیروی انتظامی را سوار شدیم.
وقتی از جلو در غربی رد شد که به در شرقی برود، بچه ها فهمیدند گول خورده اند. اما باز اعتماد کردند. البته رایزنی ها در جلو اتوبوس جریان داشت. اما وقتی از در شرقی هم گذشتیم و به طرف چیتگر پیچیدیم جیغ و دادها شروع شد. یک عده که فکر می کردند با بحث و گفتگو با این بزرگان می شود کار را پیش برد، رفتند حرف بزنند، اما نصیب آنها حتی نیم نگاهی هم نبود. برگشتند و از این اتفاق تعجب کردند. آنها انتظار احترام داشتند. می گویند روزنامه همشهری از قول سردار طلایی قول مساعد داده بود.
بگذریم! رایزنی ها ادامه داشت . من که از همان اول شروع کردم به بچه ها زنگ زدن و ماجرا را گفتن. حتی به همسر گرامی گفتم که به دنبال سند باشد که من حوصله شب زندان ماندن را ندارم. احساس می کردم کلی از بچه ها دورم. از این فضا از این هیجان و از این همه خواستن. فکر می کردم خیلی پیرم. خیلی پیر. خیلی دور. خیلی دور. شاید هم خیلی ترسو. اما دو سه بار واقعا لرزیدم. وقتی در راه چیتگر در فضای خالی چندین کامیون بود و آن طرف تر حدود ۱۰ کارگر شهرداری نارنجی پوش. یا … شاید مسخره است نه! اما …بی پناهی خیلی اوقات ترسناک است، خیلی ترسناک.
خلاصه با داد و بیداد و رایزنی و گفتمان ما را در میدان آزادی پیاده کردند. تعدادی یک مینی بوس گرفتند و برگشتند ورزشگاه تا ماشین هایشان را بر دارند. البته خود نیروی انتظامی پیشنهاد داد که آنها را به ورزشگاه ببرد .
زنانی که دیروز به استادیوم راه نیافتند، دختران جوانی بودند که علاوه بر تلخی توهین، با یک تجربه و یک سوال به خانه هایشان برگشتند و اینکه چه کسانی و چرا نمی خواهند آنها به یک حق ساده و بسیار کوچک دست یابند؟ این هراس چیست و برای چه؟! آیا از این نیست که “حق تماشای مستقیم فوتبال” آنها را به یاد حقوق دیگری نیز خواهد انداخت که تنها به خاطر زن بودنشان از آن منع شده اند؟
این بار پلیس رفتار بسیار خشنی با معترضان داشت و به شدت با عکس و فیلم گرفتن برخورد می کرد. اما عکسی که صحنه لگد زدن یک مامور به یکی از دختران را نشان می داد، بسیار سروصدا کرد و توجه عمومی را برانگیخت. در این فضا، یک پتیشن روی نت قرار گرفت که به سرعت امضاهای زیادی پای آن گذاشته شد. این نامه خطاب به FIFA, AFC, IOC و مسئولان ورزشی کشور نوشته شد و در آن به خشونت پلیس در برخورد با زنان در بازی ایران- کاستاریکا اشاره شد. این پتیشن با بیش از صدهزار امضایی که پای آن بود، مدتی بعد به همراه نامه دیگری خطاب به FIFA وAFC فرستاده شد.
دستور رئیس جمهور
اعضای کمپین در تدارک برنامه ای برای فعالیت در زمان بازیهای مقدماتی جام جهانی بودند که اتفاق تازه ای رخ داد. چهارم اردیبهشتماه محمود احمدینژاد در نامهای خطاب به محمد علیآبادی، رئیس سازمان تربیتبدنی دستور داد با برنامهریزی صحیح و مقتضی شئون بانوان، بخشی از مرغوبترین مکانهای تماشاگران در ورزشگاههایی که مسابقات فوتبال ملی و مهم برگزار میشود، بهطور ویژه به زنان و خانوادهها اختصاص یابد. میان برخورد سخت و پلیسی نیروی انتظامی و سازمان تربیت بدنی دولت احمدی نژاد با زنانی که خواهان تماشای بازی ایران- کاستاریکا بودند و این دستور او برای فراهم آوردن مقدمات حضور زنان در استادیومها، تنها دو ماه فاصله بود.
در نامه رئیسجمهور آمده بود: «برخلاف تصور و تبلیغ عدهای، تجربه نشان داده است که حضورانبوه خانوادهها و بانوان در محیطهای عمومی، سلامت و اخلاق و عفاف را در آن محیطها حاکم کرده است … مطمئن هستم بانوان عزیز ما که پاسدار عفاف و کرامت زنان هستند و در تمام مراحل یار و یاور انقلاب اسلامی بودهاند، امروز نیز پرچمدار ایجاد محیط سالم و امن اجتماعی خواهند بود.»
با این دستور، مسئولان با آسودگی بیشتر نظر خود را اعلام کردند. بهزاد کتیرایی، مدیر کل حراست سازمان تربیت بدنی در سالهای ۷۵ تا ۸۲ در گفتوگو با ایسنا اعلام کرد بحث حضور زنان در ورزشگاهها از اوایل سال ۷۶ به صورت جدی مطرح شد که سازمان تربیت بدنی در آن زمان موضوع را مورد بررسی کارشناسانه قرار داد: «اولین حضور بانوان در ورزشگاهها را در بازی والیبال نوجوانان آسیا در سال ۷۷ تجربه کردیم. اتفاقا در آن بازی نیز علاوه بر حضور پرشور تماشاگران خانم، تیم نوجوانان ایران قهرمان شد. پس از این ماجرا اعتراضات زیادی به حضور بانوان در مکانهای ورزشی مطرح شد که هاشمیطبا، رییس وقت سازمان تربیت بدنی، پس از بررسی موضوع و دستهبندی رشتههای ورزشی تنها در بعضی از رشتهها اجازه حضور بانوان را صادر کرد. تاکید سازمان تربیت بدنی در آن زمان مبنی بر عدم حضور بانوان در سالنهای ورزشی کشتی و شنا بود. اما در رابطه با فوتبال هیچ بحثی مطرح نشد، چرا که موضوع ناهنجاری به دلیل مباحث شرعی با توجه به دوری فاصله تماشاگر و بازیکن رد شد.»
او فضای ورزشگاهها را مناسب حضور زنان دانست و گفت: «انتقادهایی مبنی بر بحث حضور بانوان در بازیهای فوتبال به دلیل فضای حاکم بر ورزشگاهها با این استدلال که فضای مناسبی برای حضور بانوان نیست، مطرح شد. اما سازمان تربیت بدنی با بحث کارشناسی و دقیق شرایطی را فراهم کرد که بانوان بدون هیچ مشکلی در بهترین مکان استادیوم و با بهترین مسیرها وارد و از استادیوم خارج شوند. به دلیل حساسیت بیش از حد موضوع، رییس وقت سازمان تربیت بدنی در مشاورهای نظر دفتر مقامات ارشد را در خصوص حضور بانوان در بازیهای فوتبال را خواستار شد که تنها بر این تاکید شد که این اتفاق مورد توجه متدینین است و باید با بررسی کامل انجام شود.»
او درباره «مرغوبترین مکانهای تماشاگران» گفت: «بهترین مکان در طبقهی دوم استادیوم که حدود چهار هزار نفر ظرفیت دارد و سمت چپ و راست جایگاه که هر کدام دو هزار نفر ظرفیت پذیرش تماشاگر را دارد؛ با راههای ورودی و خروجی کاملا مجزا و سرویسهای بهداشتی کاملا جداگانه با پارکینگهای اختصاصی برای حضور اتوبوسهای ویژه خانوادهها.»
کتیرایی پیشنهاد احمدینژاد برای حضور بانوان در ورزشگاهها را مثبت و قابل اجرا دانست: «هیچ گونه مخالفتی برای حضور خانمها در ورزشگاهها از جانب دولت، چه در سال ۷۷ و چه در امروز وجود ندارد. اما مشکل اینجاست که علیرغم هماهنگیهای موجود برای به اجرا گذاشتن این سیاست، فقط بد جلوه دادن حضور بانوان در ورزشگاهها باعث میشود که با حضور بانوان در ورزشگاه مخالفتهایی شود. دغدغههای کنونی که در خصوص حضور بانوان در ورزشگاهها مطرح شده است، به دلیل شرایط حاکم بر بازی فوتبال و دوری فاصلهی بین بازیکن و تماشاگر و تسلط کامل ماموران نظامی و انتظامی بر عملکرد تماشاگران نمیتواند جای هیچ گونه نگرانی داشته باشد.»
محمد علی ابطحی، معاون پارلمانی خاتمی، در وبلاگ خود، وب نوشت، ضمن اظهار ناامیدی نسبت به اجرایی شدن این دستور، گفت: “خوشبختانه آقای احمدی نژاد این شانس را دارد که دستگاههای مختلف، مثل سابق برای مخالفت با رئیس جمهور اقداماتی کارشکنانه علیه نظر ایشان نمی کنند” او سپس نوشت: “حضور زنان در استادیوم های ورزشی به یک معضل تبدیل شده بود. اخیرا که جمع اندکی که در دوران آقای احمدی نژاد به استادیوم رفته بودند مدت کوتاهی ربوده شدند و تعدادی از آنان مضروب شدند” و بدین وسیله پیگیری خود را در این زمینه نشان می دهد. ابطحی به فشارهای وارد بر دولت خاتمی نیز اشاره می کند: “فراموش نمی کنم یک بار که در استقبال از تیم ملی ایران پس از پیروزی در استرالیا که مقدمه رفتن به جام جهانی شد و شادی سراسری ملی را در پی داشت، دختران و پسران برای تجلیل از آنان به استادیوم ورزشی رفته بودند. در آن بعد از ظهر چه فشاری بر دفتر رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی وقت آمد که دختران را باید از آن جا بیرون کنند. ما به جای ابراز خوشحالی از این پیروزی، همه اش در فکر این بودیم که در برابر این فشارها چه کنیم. کاش می شد بیشتر از این توضیح داد. این را در پاسخ به دوست خبرنگاری می نوشتم که صبح امروز از من پرسید چرا این دستور را آقای خاتمی نداد. استدلال گذشته ما هم که شنیده نمی شد، این بود که: حضور خانم ها در استادیوم باعث حفظ متانت و ادب بیشتر می شود و تبعیض جنسیتی هم در دیدن فوتبال، که امری شرعی و قانونی است از بین می رود. “.
پس از این دستور، روسری سفیدها که دیگر خود را با هویت “کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها” می شناختند و می شناساندند؛ اولین بیانیه خود را صادر کردند و اعلام کردند خواستههای زنان را برای حضور آزادانه، نامشروط، و بدون تبعیض در همه فضاهای عمومی از جمله ورزشگاهها پیگیری خواهند کرد:
«فرمان بیمقدمه احمدینژاد درباره اجازه حضور زنان در مسابقات فوتبال ملی و مهم، درست دو ماه بعد از برخوردهای سفت و سخت و سلبی با زنان علاقهمند از زوایای سیاسی تحلیلهای متنوعی را برانگیخته و مسلما نمیتواند بیارتباط با فضای عمومی سیاسی و بینالمللی باشد. اما نمیتوان انکار کرد که آزادسازی فضاهای عمومی برای زنان و ورود به ورزشگاهها، به عنوان خواسته کوچکی از میان انبوه مطالبات زنان، از ابتدا تاکنون از بطن جامعه و جنبش زنان برخاسته و هرگونه تغییری در سیاستها و رویههای پیرامون آن نیز به نام جنبش زنان ایران ثبت خواهد شد.»
در این بیانیه بعد از اشاره به تاریخچه تلاش زنان علاقهمند برای ورود به استادیومهای ورزشی و حرکتهای قبلی کمپین، برنامه بعدی کمپین اعلام شد:”
کمپین “دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها” با شعار “حق زن، نیمی از آزادی” با اعلام اینکه خواسته های زنان را برای حضور آزادانه، نامشروط، و بدون تبعیض در کلیه فضاهای عمومی از جمله ورزشگاهها پیگیری خواهد کرد، به این وسیله از تمامی زنان و مردان معتقد به برابری و رفع تبعیض جنسیتی دعوت می کند تا در بازیهای تدارکاتی تیم ملی فوتبال برای جام جهانی که خرداد ماه برگزار خواهد شد حضور یابند. همچنین لازم است مسئولان مربوطه مقدمات حضور زنان در ورزشگاهها را برای بازیهای یاد شده فراهم کنند. کمپین، جزییات برنامه را با مشخص شدن تاریخ و محل بازی ها متعاقبا به اطلاع خواهد رساند.
مخالفتها
اما امیدها خیلی زود به یأس تبدیل شد و مخالفتها خیلی سریع ابراز شد. تابوشکنی هرچند از سوی رئیس دولتی اصولگرا، برای بخش سنتی جامعه پذیرفتنی نبود. اولین موضع محافظهکارانه را رئیس سازمان تربیتبدنی گرفت؛ کسی که مخاطب دستور احمدینژاد بود، به تنهایی تبصرهای به آن اضافه کرد: «این طرح صرفا شامل خانوادهها میشود و شامل بانوان مجرد نخواهد بود و ورود آنها به ورزشگاه کماکان ممنوع است.»
نمایندگان مجلس برآشفتند، مصاحبههای جنجالی کردند که اسلام بر باد رفته و … در این میان فاطمه آجرلو و فاطمه آلیا، دو تن از نمایندگان زن، در موضعی متعادلتر، از دستور رئیسجمهور –هرچند محافظهکارانه- استقبال کردند. فاطمه آلیا در گفتوگو با ایسنا گفت: «معمولا در مسابقات مهم و ملی که تعداد آنها کم است و شاید سالی یکبار باشد، به شرطی که رئیس سازمان تربیت بدنی هم به لحاظ فضاسازی و هم به جهت تکریم خانواده و توان کنترل فضای احترام و عفاف بتواند شرایط را فراهم کند، زمینه اجرای این حکم به وجود میآید، ولی اگر آن شرایط فراهم نیاید، قابلیت اجرا ندارد، چرا که در حکم رئیس جمهور تاکیداتی صورت گرفته است.»
فاطمه آجرلو هم در گفتوگو با ایسنا تصریح کرد: «فضایی که هم شادی ایجاد میکند و هم در تمرین برخی هیجانات نقش مؤثری دارد، جزو مطالبات بخشی از زنان است که باید روی این مطالبات فرهنگسازی و جریانسازی شود و جامعهشناسان در آن ورود پیدا کنند و در چگونگی جریانسازی اجتماعی آن و بحث فرهنگسازی آن نظر و راهکار اجرایی ارائه دهند.»
با این حال تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی نامه ای نوشتند خطاب به رئیسجمهور: «فراتر از مشکل اختلاط زن و مرد به عنوان تماشاچی در محیطهای ورزشگاهی، امروز اساسا شرایط مناسب حضور زنان باتوجه به ارزش های اسلامی و فرهنگی جامعه وجود ندارد. انتظار می رفت قبل از اعلام موضع در خصوص حضور زنان در ورزشگاهها مطالعات کافی صورت می گرفت و در سالم سازی محیط ورزشگاه (به فرض تأیید انجام آن در مطالعات اجتماعی و فرهنگی) گامهای اساسی برداشته میشد و واکنشهای تندی را در دلسوزان و مومنین باعث نمی شد”. در بخشی از این نامه آمده است: پرهیز از شتابزدگی در حوزه فرهنگی و سنجیدهتر عمل کردن دولت در این خصوص حداقل انتظار نمایندگان ملت است.
«سنجیده عمل نکردن» دقیقا موضع حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان است که در سرمقاله روز ششم اردیبهشت ۱۳۸۵ خود آورده است: «هیچ فقیهی، حضور بانوان با حفظ شئونات اسلامی در استادیومهای ورزشی و برای تماشای مسابقات فوتبال را ممنوع اعلام نکرده است، بلکه شرایط کنونی و فضای حاکم بر مسابقات فوتبال به اندازهای ناسالم و آلوده است که حضور بانوان در این فضای آلوده و مسموم، بیاحترامی به مقام والا و گرانقدر زنان را در پی دارد، هرچند حضور در این فضا، مادام که پاک و سالمسازی نشده باشد، برای مردان نیز، پسندیده نیست، که این فقره، خود حدیث مفصل دیگری است. بنابراین اگر اعتراض و انتقادی هست- که هست- در حمایت از جایگاه زنان و پاسداشت حرمت آنان است.»
مخالفتهای انجام گرفته، تنها بعد مذهبی داشت و اغلب از سوی روحانیون مطرح شد. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در اطلاعیه ای که صادر کرد، اینطور گفت: «به دنبال صدور دستور ریاست محترم جمهوری در ارتباط با حضور بانوان در استادیومهای ورزشی، ابراز نگرانیهای متعددی از سوی امت خداجوی و مومنین محترم خاصه مراجع عظام تقلید دامت برکاتهم صورت گرفت، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ضمن ابراز حمایت از نظر صریح مراجع عظام تقلید با ابراز تاسف از صدور این دستور ناصحانه، از مسئولین ذیربط خاصه ریاست محترم جمهور درخواست مینماید که با حسن تدبیر و هوشیاری نسبت به رفع این نگرانی ها اقدام عاجل مبذول دارند.»
مراجع مذهبی واکنش سلبی تندی داشتند. آیت الله جواد تبریزى، آیت الله مکارم شیرازى، آیتالله فاضل لنگرودی، آیتالله صافی گلپایگانی، نظر آیتالله نوری همدانی، آیتالله مصباح یزدی و دیگران، حضور زنان در استادیوم را از مظاهر «اختلاط» دانسته و «نگاه زن به مرد» پس آن را جایز و شرعی ندانستند.
حتی یک زن مجتهده در قم با انتقاد از طرح حضور زنان در ورزشگاهها گفت: «این اقدام، زمینه بروز اعمال حرام را در جامعه فراهم میکند.» زهره صفاتی در گفتوگو با ایرنا افزود: «محیط مردانه و شکل هیجانی حاکم بر ورزشگاهها و صف آرایی جوانان طرفدار تیمهای مختلف در مقابل یکدیگر، محیط مناسبی برای حضور زنان نیست.»
جواد شمقدری، مشاور هنری رئیسجمهور در حاشیه همایشی با عنوان «انتقام ابابیل» به نوعی سعی در جواب دادن به این سؤال را داشت: «آیا دشمن فقط در حوزه نظامی، در درون مرزها و در حوزه میزهای مذاکره توطئه میکند؟ نه این گونه نیست. بلکه اتفاقا اصل توطئه دشمن و تحرکات آنها در درون ساختارهای اجتماعی و فضاهای فرهنگی و هنری ماست که ما از این حوزهها غافل بوده ایم. اگر من به شما بگویم که آقای احمدی نژاد در راستای خنثی سازی بعضی از توطئههای دشمن چنین تصمیمی [دستور ورود بانوان به ورزشگاهها] را گرفته، آن وقت شما چه خواهید گفت؟» و البته تاکید کرده است: «من نه مجتهد هستم، نه فقیه و نه درس این کار را خوانده ام، ولی ظاهرا یکی از دلایل جدی مخالفت با دستور احمدی نژاد مبنی بر ورود خانمها به ورزشگاهها بحث اختلاط است و میگویند نباید کاری کنیم که اختلاط زن و مرد در جامعه اسلامی رواج یابد. ظاهرا حرف درستی است و کسی در آن تردید ندارد، ولی سئوال من این است که مرز و فرم این اختلاط کجاست. در اتوبوس و بازار و مغازه هم اختلاط هست، اما همه ما میگوییم که اشکالی ندارد. چه کسی اختلاط در ورزشگاههای ما را در اوایل انقلاب زیر سئوال برد؟ بروید تحقیق کنید و ببینید که نقطه روشنی وجود ندارد.»
احمدینژاد نیز در جمع مردم زنجان گفت: « هر نوع تفکیکى که جدایى را برساند به بانوان آسیب خواهد رساند. زن و مرد یک حقیقت و هر دو انسان هستند. در مقابل هم نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند و حتى لطف خداوند نسبت به زنان بیشتر از مردان است … در محیط هایى که زنان حضور دارند آن محیط سالم و عاطفى خواهد بود و انحراف اخلاقى، مرد و زن ندارد.» و به این ترتیب بر موضع خود پایفشرد؛ گو اینکه چندی بعد با دستور مستقیم رهبر مجبور به پس گرفتن دستور خود شد تا به گفته مسئولان، کارشناسی بیشتری روی قضیه صورت گیرد.
تحلیل روسری سفیدها از این دستور
در اینکه این دستور چرا صادر شد و اینکه آیا مخالفتهای انجام شده، صرفا از روی اعتقادات مذهبی بود یا مسائل دیگری نیز در میان بود گمانهای فراوانی وجود داشت. اما آنچه مهم بود واکنش کمپین استادیوم بود نسبت به این دستور. با اعلام اولیه این دستور، عده ای به روسری سفیدها تبریک گفتند و آن را نتیجه مطرح کردن یک خواسته مشروع شهروندی خواندند و عده ای نیز آن را یک دستور از بالا و تصمیمی برای منحرف کردن مطالبات زنان دانستند و حتی اعتقاد داشتند این گروه دیگر نباید پیگیر این مطالبه باشد و باید مرزبندی خود را اعلام کند. فرناز سیفی، فعال مسائل زنان، در مصاحبه با صدای آلمان گفت: “من نامهای را که آقای احمدینژاد به ریاست سازمان تربیت بدنی فرستادند …، دستاورد جنبش زنان نمیدانم و فکر میکنم این یکی دیگر از قوانین حکومتیست که از بالا ابلاغ میشود، بدون اینکه تبدیل شده باشد به یک خواستهی عمومی در اجتماع و بدون اینکه فشارهای لازم از سوی فعالین وارد شده باشد” و ادامه می دهد: “هیچ کدام از آن فشارهای لازمهای را که باید اعمال کنیم، نکردهایم. یعنی تنها کاری که در این حوزه کردیم، دوبار رفتن به استادیوم بود که یکبار با موفقیت همراه بود و یکبار دیگر نه. حتا، یک کمپین قوی هم برای این موضوع راه نیفتاد و حتا نامهی سرگشادهای هم به نهادهای مسئول فرستاده نشد. به خاطر همین، من شخصا این را یکی از دستاوردهای جنبش زنان نمیدانم … و جنبه سیاسی آن را هم بسیار پررنگ میبینم”. او این دستور را سرپوشی بر سیاستهای دولت مبنی بر اعمال فشار بر زنان در زمینه حجاب می داند: “یک جوری مثل اینکه دستی دراز میشود و یک شیرینی خامهای را به تو پیشکش میکند، اما از آن طرف آرام آرام حوزهها، مجراها و روزنههای دیگری تنگتر میشود”.
شادی صدر از اعضای فعال و موثر این کمپین در مقاله تحلیلی خود به نام بازی همواره برنده، که در روزنامه شرق چاپ شد، این گونه به این اظهار نظرها پاسخ داد:
“به یاد بیاوریم. در این چند ماه و پس از آن بازی (بازی ایران- کاستاریکا که به شدت با زنان برخورد شد) اتفاق مهمی در این حوزه رخ نداده و قرار هم نبوده که به این زودیها، حداقل تا بازیهای جام جهانی، اتفاقی بیفتد. بنابراین باید پرسید که چرا باید چنین دستوری در چنین روزهایی صادر شود؟ برای پاسخ دادن به این سئوال ناگزیریم در همان زمان که به جریانات پیرامون حضور زنان در ورزشگاهها و نیروهای اجتماعی موثر و متاثر از آن نگاه می کنیم، به شرایط سیاسی که این دستور در آن صادر شده نیز توجه کنیم.
هرچند خواست حضور آزادانه در ورزشگاهها به عنوان یکی از مصادیق حق حضور زنان در فضاهای عمومی به طور مشخص در دهه ۷۰ و در زمان ریاست جمهوری هاشمی مطرح شد اما با سه بار حضور جمعی برخی از فعالان جنبش زنان در جلو درهای استادیوم آزادی که تنها یک بار توانستند وارد ورزشگاه شوند و بازی را از نیمه دوم به بعد تماشا کنند، بیش از پیش در عرصه عمومی مطرح شد و توانست فشاری اجتماعی را بر حکومت برای پاسخگویی و چاره جویی ایجاد کند. اما از سوی دیگر، تجربه جنبش زنان نه تنها در ایران بلکه در کشورهای دیگری هم که دموکراسی در آنها حاکم نیست به خوبی نشان داده است که خواسته های یک جنبش اجتماعی تنها در صورتی محقق می شود که یک خواست سیاسی هم برای تحقق آن وجود داشته باشد؛ هرچند در بیشتر موارد انگیزه های فعالان جنبش های اجتماعی با انگیزه های حکومتگران در برآورده کردن یک خواست عمومی متفاوت است و این همان موضوعی است که در تحلیل صدور دستور احمدی نژاد نیز باید به آن توجه کرد.
در یک تحلیل، دولت احمدی نژاد به دلیل قرار گرفتن در یک موقعیت سخت بین المللی، ناگزیر از فراهم آوردن یک همبستگی ملی فراگیر است و در این میان باید پایگاه مردمی خود را در میان طبقه متوسط شهری (که تاکنون در شعارها و عملکردش کمترین توجه را بدانها داشته است) تقویت کند. از طرفی بازیهای جام جهانی نزدیک است و جمهوری اسلامی ایران هرچند خطر تحریم شدن حضور تیم ملی فوتبال را پشت سر گذاشته، اما احتمال وقوع یک کمپین فراگیر و داغ برای معطوف شدن نگاههای جامعه بین الملل به محروم بودن زنان از تماشاگری مسابقات فوتبال با همکاری فعالان زن داخل و خارج کشور و حتی فعالان زن آلمانی در تمام طول این مدت وجود داشته است. در چنین شرایطی است که احمدی نژاد، مردی که نه به عنوان یک کاندیدا، و نه به عنوان یک رییس جمهور هرگز حاضر نشد مساله ای را به عنوان مساله زنان به رسمیت بشناسد و برنامه ای برای تحقق حقوق زنان ارائه دهد، دستوری صادر می کند که در عین حال که متضمن تحقق یکی از مطالبات هرچند کوچک اما بسیار فراگیرشده جنبش زنان است، پیامدهای سیاسی چندگانه مثبتی برای دولت او به دنبال دارد. از سویی منجر به افزایش مشروعیت وی در میان زنان، دختران جوان و طبقه متوسط شهری می شود و از سوی دیگر حوزه درگیری وی را با جامعه جهانی بیش از این که هست گسترده نمی کند. اگر این چارچوب را برای تحلیل سیاسی بپذیریم، مخالفت های نمایندگان اصولگرای مجلس و پس از آن فتاوای برخی از تندروترین مراجع تقلید قم، که نمی توانیم بگوییم برای احمدی نژاد و تیمش قابل پیش بینی نبوده است، دستاوردهای بیشتری برای دولت به همراه دارد. از یک ساعت پس از اعلام خبر دستور احمدی نژاد، خواندن “آیه های یأس” از سوی مقامات حکومتی آغاز شد که فراهم آوردن مقدمات حضور زنان در ورزشگاهها به این سادگی ها نیست، مدتها طول می کشد تا مکانهای خاصی ایجاد شود و … در واقع در عین حال که رییس جمهور دستور داده بود مساله ای که هیچگاه منع قانونی برای آن وجود نداشت آزاد شود، اجرای این دستور مشروط و معلق به اموری دور از دسترس می شد. اعلام مخالفت علما با دستور رییس جمهور، در عین حال که از اثر مثبت دستور وی بر افکار عمومی و به خصوص طبقه متوسط شهری ذره ای نخواهد کاست (اگر نگوییم که افزون خواهد کرد)، به دولت فضایی خواهد داد که نشان دهد تا چه حد برای اعلام چنین تصمیم مترقی تحت فشار است و نیز بهانه ای که عملی شدن آزادی حضور زنان در ورزشگاهها را به تعویق و تعلیق بیندازد بی آن که دیگر بتوان به سادگی افکار عمومی داخلی و بین المللی را حول این قضیه بسیج کرد.
با این تحلیل، نتیجه چالش بین حوزه علمیه قم و دولت احمدی نژاد هر چه باشد، حتی اگر منجر به لغو دستور صادر شده از سوی احمدی نژاد شود، یک بازی همواره برنده است. ضمن اینکه نتیجه این قضیه به عنوان اولین چالش علنی میان دولت احمدی نژاد و حوزه علمیه قم از این زاویه که خطوط کلی سیاستهای آینده دولت و میزان انقیاد آن را در برابر حوزه، به عنوان قدرتمند ترین نهاد دینی ایران مشخص می کند قابل ملاحظه است”.
صدر در ادامه می گوید: “از زمانی که اولین دختر ایرانی ( که هرگز نخواهیم دانست نامش چه بوده است) با ابتکار فردی لباس پسرانه پوشید و با کلاهی که موهایش را می پوشاند، برای دیدن یک بازی فوتبال به استادیوم رفت تا امروز که بحث ورود زنان به ورزشگاهها تبدیل به موضوع چالش میان حوزه علمیه قم و دولت اصولگرا شده است، سالیان درازی می گذرد. اما هرگز نباید فراموش کرد که فعالان جنبش زنان بودند که با حضور خود در پشت درهای بسته استادیوم، توهین شنیدن، کتک خوردن و … توانستند این بحث را که سالها بود به شکلی فردی پیش می رفت با حرکتهای جمعی نبدیل به یک خواست و مطالبه اجتماعی کنند که منجر به تغییر در اراده سیاسی شد. اگرچه دولت احمدی نژاد به دلایلی کاملا متفاوت با دلایل جنبش زنان به آزادی حضور در مکانهای ورزشی رسیده است و در نهایت نیز ماهی خود را از این آب گل آلود خواهد گرفت، اما نباید فراموش کنیم که زمین بازی از ابتدا مال چه کسانی بوده است. گسترش این تفکر که چون احمدی نژاد این دستور را داده، پیگیری خواسته های زنان در مورد حق ورود آزادانه به مکانهای ورزشی، آب به آسیاب احمدی نژاد انداختن و ورود به زمین بازی احمدی نژاد است، درست نیست.”
و اینگونه به بحث خود پایان می دهد: “در نهایت، بازی ایران-بوسنی که خرداد ماه در ورزشگاه آزادی برگزار خواهد شد، محمل خوبی خواهد بود نه تنها برای زورآزمایی گروههای سیاسی، که برای نشان دادن میزان قدرت و جدیت زنان برای پیگیری حق دیدن و حق حضور در فضاهای عمومی به عنوان یکی از بدیهی ترین و اولیه ترین حقوق شهروندی “.
پس گیری دستور
با شدت یافتن مخالفتهای صورت گرفته از سوی نمایندگان مجلس و برخی مراکز مذهبی، موسوى، معاون حقوقى و امور مجلس رئیس جمهورى، درباره دغدغه هاى علما و خانواده هاى متدین نسبت به دستور رئیس جمهورى مبنى بر حضور بانوان در ورزشگاهها گفت: دولت خود را بیش از سایر دولت ها متعهد و ملتزم به رعایت نظرات آقایان و علما و مراجع عالى مقام مى داند. بر همین اساس اکثر اعضاى دولت از جمله اینجانب هر از چندى با حضرات آقایان علما و مراجع دیدار و گفت وگو داریم و ضمن ارائه گزارش از مسائل مختلف کشور از نظرات و رهنمود هاى آقایان نیز استفاده مى کنیم. وى افزود: همچنین دغدغه هاى خانواده هاى متدین به ویژه شهدا، رزمندگان، جانبازان و ایثارگران همیشه مدنظر دولت بوده است و اصولاً دولت خود را برآمده از این قشر و مدیون آنان مى داند. آن چه در رابطه با دستور اخیر آقاى رئیس جمهورى باید مورد توجه ویژه قرار گیرد، این است که رئیس جمهورى در این دستور بارها بر اهمیت و اولویت اخلاق، عفاف، حفظ ارزش ها و قداست دینى و حفظ شئون تأکید و اصولاً اجراى تصمیم را منوط به برنامه ریزى و رعایت کلیه موارد فوق کرده اند. بدیهى است تا زمانى که زمینه ها، مقدمات و شرایط مورد نظر آقاى رئیس جمهورى فراهم نشده باشد، اصل تصمیم به صورت کلى و بدون برنامه ریزى اجرایى نخواهد بود “.
نوعی دیگر از نظرات این است که این اعلام با هماهنگی و قصد قبلی صورت نگرفته، خود رئیس جمهور هم از حملاتی که به او خواهد شد، بی اطلاع بوده. جعفر پناهی، کارگردان فیلم آفساید، این فیلم را علت این دستور می داند و در این باره می گوید: “آن طور که به من گفتند، آقایان کلهر و شمقدری رفته بودند پیش رییس جمهور و گفته بودند که در این فیلم تبلیغات بدی در ارتباط با زنان هست و تنها راهش هم این است که حالا که جریان جام جهانی است و این فیلم را هم احتمالا نشان می دهند، دنبال این خواهند گشت که بالاخره راهی برای ورود زنان به ورزشگاه پیدا بشود. این از نظر تبلیغی درست نیست. در تمام دنیا این فیلم پخش شده است و (آنگاه خواهند گفت مسبب ورود زنان به استادیوم این فیلم بوده است). شما اعلام کنید زنان می توانند بروند استادیوم. این یک راهکار خوب تبلیغاتی است. نهایتا رییس جمهور هم بدون سنجیدن جوانب امر این مسئله را از منظر تبلیغی مطرح کرد و بعد آن قضایای قم و … اتفاق افتاد. ”
به هر حال چه همه این داستان یک بازی بود و برای استفاده تبلیغاتی و چه اشتباهی ناآگاهانه، با فرمان رهبر، مسکوت گذاشته شد. اما این خود، پیروزی بزرگی برای روسری سفیدها محسوب می شد که توانسته بودند مذاکره و موضع گیری درباره خواسته خود را تا بالاترین سطح نظام پیش ببرند.
بازی زنان ایران و آلمان
اولین بازی ملی تیم ملی زنان ایران با تیم آلمان بود و فرصت دیگری برای روسری سفیدها تا این بار در داخل استادیوم حق خود را بخواهند. دستور رئیس جمهور صادر شده بود، اما هزار اما و اگر بر سرش بود و امید کمی به اجرایی شدنش بود. این بازی پیش از پس گیری دستور رئیس جمهور بود و کمپینی ها به قول معروف می خواستند تا تنور داغ است، خمیر را بچسبانند. آنها در ورزشگاه آرارات، محل برگزاری مسابقه، گرد آمدند و شعارهای خود را دوباره تکرار کردند: ورود به استادیوم حق مسلم ماست، سهم من سهم زن نیمی از آزادی و … اما آنها با برخورد سرد و غیرهمدلانه زنان مواجه شدند. گروهی که از اصل ماجرا خبر نداشتند و از ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاهها بی اطلاع بودند با تعجب می گفتند: شما که وارد استادیوم شده اید دیگر! و گروه دیگری که از دستور رئیس جمهور مطلع بودند، می گفتند: ورود به استادیوم که آزاد شد دیگر!
راه اندازی سایت میدان زنان
سایت میدان، وب سایتی با هدف پیگیری مطالبات زنان که روی کمپینهای مختلفی متمرکز بود فصل جدیدی در فعالیت کمپین دفاع از حق زنان برای ورود به ورزشگاهها بود. بخشی از این سایت به فعالیتهای این کمپین اختصاص داده شد و از آن به بعد به جای اینکه اخبار کمپین در سایتها و وبلاگهای شخصی و به طور پراکنده منتشر شود، تمام اخبار و بیانیه های کمپین در این سایت منتشر می شد.
نامه به فیفا و AFC
اولین اقدام کمپین پس از راه اندازی وب سایت میدان نوشتن نامه ای به فدراسیون بین المللی فوتبال و کنفدراسیون فوتبال آسیا بود. این نامه که پیش از بازی ایران و سوریه منتشر شد همراه با یک پتیشن صدهزار امضایی بود. (این پتیشن که مدتی قبل و خطاب به فیفا، ای اف سی، آی او سی و مسئولان ورزشی کشور و به زبان انگلیسی، نوشته شده بود؛ امضای بسیاری از فعالان مسائل زنان و زنان و دختران طرفدار فوتبال یا مدافع احترام به حقوق شهروندی زنان آن را امضا کرده بودند).
روسری سفیدها در این نامه گفته بودند:
ما در طول دو سال گذشته تلاش کرده ایم، مسئولان ورزش ایران را متقاعد کنیم تا حقوق شهروندی ما را در مورد حق تماشای مسابقات فوتبال در استادیومها از ما سلب نکنند؛اما در مقابل، نه تنها از سوی مسئولان شرایط برای این امر مهیا نشده، بلکه شاهد برخورد فیزیکی و ضبط دوربین ها و وسائل شخصی مان بودهایم و تعدادی از اعضای گروه به خاطر مطالبه حق مدنی خود بازداشت شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند.
بهانه آنها برای این تبعیض جنسیتی، نبود امنیت در محیطهای ورزشی برای زنان است، در حالیکه این عذر، تنها برای زنان ایرانی است و زنان غیر ایرانی می توانند آزادانه وارد استادیومها شوند، بازیها را تماشا کنند و تیم ملی خود را تشویق نمایند.
ما معتقدیم تبعیض جنسیتی برای طرفداران فوتبال به هیچ وجه قابل توجیه نیست و اگر مسئله، فقدان امنیت برای زنان است، انتظار ما این است که مسئولان فوتبال ایران، هماهنگیهای لازم را برای تامین امنیت زنان انجام دهند.
با توجه به موارد مذکور،از شما می خواهیم به این مسئله توجه ویژه مبذول فرمایید و از اختیارات خود برای پایان دادن به این تبعیض جنسیتی علیه زنان طرفدار فوتبال، استفاده کنید.
بازتاب این نامه و انتشار گسترده آن مسئولان ورزشی را به واکنش واداشت. مسئولان ورزش که پس از غوغای به وجود آمده پس از ابلاغیه رئیس جمهور مساله را تمام شده فرض کرده بودند، وقتی دیدند که این خواسته قانونی هنوز پیگیر دارد، ابتدا به انکار وجود نامه پرداختند و سپس امیدواری اندکی درباره پیگیری این خواسته دادند. روزنامه خبر ورزشی در مصاحبه با یکی از این مسئولان که نخواسته بود نامش فاش شود، نظر او را درباره این نامه که رادیو هلند نیز آن را منتشر کرده بود، جویا شد. این مقام مسئول گفت: “بنده اطلاعى از موثق بودن این خبر ندارم و نمىدانم این ۱۰۰ هزار نفرى که رادیو هلند مدعى شده نامه نوشتهاند از کجا آمدهاند. اما آنچه روشن است این است که جمهورىاسلامی، قوانینى دارد و ورزش ما نیز تابع همین قوانین است.»
وى ادامه داد: «حتى در ارسال چنین نامهاى نیز تردیدهاى بسیار وجود دارد. اگر چنین نامهاى نوشته شده، باید خبر آن در داخل منتشر مىشد. اما هیچ خبرى در این زمینه به گوش ما نرسیده، ولى یک رادیوى بیگانه به آن اشاره مىکند”.
او در پایان گفت: “شاید فعلاً به صلاح نباشد بحث را دوباره مطرح کنیم. رئیسجمهورى دستور خود را پس نگرفته، اما فعلاً قضیه مسکوت است “.
بازی ایران – بوسنی
دومین بیانیه کمپین پیش از برگزاری بازی ایران-بوسنی، منتشر شد که در آن اعلام شده بود روسری سفیدها خواهان حضور در تمرینات تیم ملی هستند و در عین حال پاسخی به مراجع و روحانیونی که مساله را باعث گناه و حرام می دانستند، دادند:
” معتقدیم لازم است فضای جامعه امروز بیش از هر وقت انسانی شود. انسانی! نه زنانه و نه مردانه.
معتقدیم فریاد کردن نام ایران از حنجره زنان ایرانی حرمت هیچ دیواری را نمیشکند. آنچه شکسته میشود، تابوی سنتهای اشتباه تاریخی است که پیش روی زنان فرهیخته ایرانی قد کشیده است.
معتقدیم در شرایطی که مردانه شدن فضای ورزشگاهها باعث شده است بسیاری از دختران و زنان علاقهمند به فوتبال با ظاهری مردانه خود را به تماشای چمن سبز برسانند، آسیبهای اجتماعی و فرهنگی ناشی از تداوم این سیاستها به نفع هیچکس نیست.
آنها از مردم برای همراهی در اعتراض خود دعوت کرده بودند:
“کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها از همه زنان و مردان آزادیخواه و طالب برابری که حق حضور در فضاهای عمومی را حق شهروندی همه افراد جامعه میدانند، دعوت میکند در قدم بعدی همراه با فعالان جنبش زنان در تمرینات تیم ملی فوتبال در زمین شماره ۲ استادیوم آزادی حاضر شوند.
این حضور به دلایل مختلف از جمله ناهماهنگی اعضا و اختلافاتی که بر سر مساله پیش آمد از جمله مخالفت عده ای با تکرار اقدامات پیشین مبنی بر حضور در استادیوم؛ صورت نگرفت. اما کمپین تصمیم گرفت برای حضور در بازی با بوسنی، روشی متفاوت با دفعات قبل اتخاذ کند. آنها تصمیم گرفتند به جای حضور مقابل درب استادیوم و تقاضا برای ورود به داخل ورزشگاه، یک تلویزیون کوچک قابل حمل با خود داشته باشند و مقابل چشمان تماشاچیانی که با بلیت به داخل استادیوم می رفتند از تلویزیون کوچک خود بازی را تماشا کنند. این تصمیم از آن جهت گرفته شد که در دفعات قبل، به آنها ثابت شده بود که نیروهای حراست و انتظامی هیچ ابایی از برخوردهای فیزیکی و هتاکانه ندارند و از طرفی تعداد اعضای جوان و کم سن مجموعه زیاد بود، نوجوانانی که فقط به عشق فوتبال با کمپین همراه شده بودند و یارای پرداختن هزینه زیاد نداشتند. از سوی دیگر این اقدام نه خلاف قانون بود نه باعث اختلال در رفت و آمدها می شد و بنابراین نمی شد به راحتی با آن برخورد خشن داشت. اقدام دیگر در این بازی این بود که افراد به جای اینکه پلاکاردهایشان را در دست بگیرند تا پلیس به آسانی آن را بگیرد و پاره کند شعار خود را روی روسری های سفیدشان بنویسند تا همواره آن را همراه خود داشته باشند.
سازماندهی قضیه بسیار بیشتر از دفعات قبل بود و با استفاده از تجربه های قبلی، تمام احتمالات سنجیده شد و برنامه ریزی صورت گرفت. یک نقشه از محل درب استادیوم تهیه شد و محلی که افراد باید می نشستند مشخص شد. از آنجایی که مثل دفعات قبل ممکن بود پیش از گرد آمدن آنها در یک محل پلیس با آنها برخورد و متفرق کند بارها بر این تاکید شد که به محض پیاده شدن از اتوبوس همه به سرعت بدوند و در محل تعیین شده بنشینند تا ماموران فرصت عکس العمل نداشته باشند. همچنین به افراد گفته شد که قصد هیچ نوع درگیری فیزیکی نیست و اگر با برخورد فیزیکی خشن پلیس مواجه شدند، متفرق خواهند شد. این موضوع از ترس و نگرانی تعدادی از اعضای کم سن کاست.
با وجود این تصمیم، باز با برخورد پلیس مواجه شدند و این بار از ماموران زن برای برخورد با آنها استفاده شد. ماموران زن حراست ورزشگاه، سراپا مشکی، دورتادور آنها حلقه زدند تا رهگذران نتوانند آنها را ببینند. در همین حین عکاس و فیلمبردارانی که از سوی نیروهای حراست یا شاید نیروی انتظامی مامور بودند تمام مدت از افراد فیلمبرداری کردند تا آنها را مرعوب کنند و بترسانند که البته به دلیل هوشیاری افراد و تذکراتی که به آنها داده شده بود، در خصوص اینکه این اقدام به هیچ عنوان غیرقانونی و مجرمانه نیست، تاثیری بر افراد نداشت. در موارد معدودی برخورد فیزیکی ایجاد شد، ولی سیاست این بار ماموران بی اعتنایی و گوش ندادن به صحبتهای افراد بود. چند نفر از افراد مصاحبه هایی انجام دادند که بازتاب نسبتا خوبی داشت، اما آنها را اقناع نمی کرد. در پایان با توجه به اینکه به زمان پایان بازی نزدیک می شدند، تصمیم گرفتند محل را ترک کنند. توجیه آنها این بود که به محض اینکه به پایان بازی نزدیک شوند، ماموران به خشونت فیزیکی دست خواهند زد تا آنها را متفرق کنند و چون از ابتدا تصمیم بر آن بود که از هرگونه درگیری فیزیکی جلوگیری شود، همگی سوار اتوبوس شدند. اما روش جدیدی در پیش گرفتند. افراد روسریهای خود را عوض کردند و روسریهای سفید خود را در دست گرفتند و از پنجره آویزان کردند و همزمان شعارهای خود را بلند می گفتند: سهم من سهم زن نیمی از آزادی، ورود به استادیوم حق مسلم ماست و …
آفساید

آفساید ساخته جعفر پناهی
فیلم سینمایی آفساید، ساخته جعفر پناهی، با طنزی تلخ، داستان دخترانی را بازگو می کند که با چهره هایی مبدل و پوشش مردانه سعی دارند برای دیدن بازی ملی ایران ـ بحرین برای کسب مجوز ورود به جام جهانی ۲۰۰۶ وارد استادیوم آزادی شوند.
این دختران در تلاشی انفرادی با لباسهای مبدل گوناگون مردانه به هر ترفندی وارد ورزشگاه می شوند. اما نیروی انتظامی، جلو آنها را می گیرد. این دختران در دیالوگهایی که نشان از فرهنگ گفت و گوی این نسل دارد، با سربازانی که به مراقبت از آنها موظف شده اند، صحبت می کنند و در طول فیلم، پرسشهایی اساسی مطرح می کنند که مقابله مجریان قانون با زنان علاقه مند ورود به استادیوم های ورزشی را به چالش می کشد. در دیالوگهایی از این فیلم، به اعضای کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها، با عنوان “روسری سفیدها” یاد می شود. فیلمبرداری این فیلم در همان بازی ای صورت گرفت که زنان برای اولین بار و (و تاکنون تنها بار) اجازه حضور در استادیوم را یافتند.
این فیلم در ایران اجازه اکران عمومی نیافت و به همین جهت شانس حضور در جشنواره اسکار را از دست داد.
پناهی در پاسخ به این سوال که موضوع فیلم آفساید را چگونه انتخاب کرده است، گفت: “این مساله به سالها قبل برمیگردد. من کودکی بودم که کار میکردم و خرجم را از راه کار تامین می کردم. مثلا در استادیوم شربت می فروختم. بعدها هم به فوتبال علاقهمند شدم ودروازهبانی میکردم. این اواخر با بازگشت فوتبالیستهای ایرانی از استرالیا که مصادف با کنفرانس سران کشورهای اسلامی بود، اعلام کردند مردم برای استقبال به استادیوم آزادی بیایند. در این استقبال بود که پنج هزار زن نیز به هر نحوی خودشان را به داخل استادیوم رساندند.
بعدها یک روز، زمانی که به استادیوم میرفتم دختر من هم آمد. ابتدا او را راه ندادند و من تنها داخل رفتم. پس از چند لحظه دختر من هم داخل شد. من از آمدنش در تعجب بودم که گفت: “بالاخره راهی برای وارد شدن پیدا میشود”. این جمله فکر ساخت این فیلم را به ذهن من انداخت. وقتی رفتن ایران به جام جهانی قطعی شد، من تصمیم گرفتم با ساخت یک فیلم روی موضوع ورود زنان به ورزشگاه کار کنم. در بازی ایران و بحرین ساخت فیلم را عملا آغاز کردم. او درباره اکران فیلم می گوید: “پس از چند سال فیلمی را که من ساخته بودم، در بخش میهمان جشنواره فیلم فجر نمایش دادند. همان زمان عدهای احتمال می دادند که فیلم اکران عمومی نداشته باشد. اما من در این فکر نبودم. گفتم حتی اگر اجازه بدهند در یک سینما هم فیلم را نشان میدهم. بعد از فجر هم فیلم به جشنواره برلین رفت و جایزه “خرس نقرهای” را گرفت.
در هر حال ما آماده نمایش آن قبل از آغاز بازیهای جام جهانی بودیم، که متاسفانه مجوز صادر نشد. اما در عرض دو تا سه روز، کپی CD های فیلم در سرتاسر کشور پخش شد. بهطوریکه اکنون در تمام خیابانها و سوپر مارکتها کپیهای فیلم را میفروشند”.
به دلیل همین نداشتن مجوز اکران، این فیلم از حضور در جشن خانه سینما هم محروم شد: “چون قانونی در خانه سینما است که اشاره می کند “فیلمی که در خانه سینما به نمایش درآید، باید در ابتدا پروانه نمایش داشته باشد”. یعنی حتی ما از رقابت صنفی هم محروم هستیم. یعنی وابستگی مطلق خانه سینما به دولت” . او از تلاشهای فراوانش برای اکران فیلم می گوید: “حتی اگر به من یک سینما در دورترین نقطه کشور بدهند، جایی که نمی دانم کجاست، فیلم را نمایش می دهم. اما متاسفانه با تمام پیشنهادهای من مخالفت شد. من پیشنهاد دادم که در هر جایی که اجازه بدهند، فیلم را نمایش میدهم. هر جا که باشد فرقی نمی کند، فقط ایران باشد”.
اکران کوتاه و حتی یک هفته ای این فیلم می توانست موجوزی باشد تا این فیلم شانس خود را در اسکار امتحان کند. نامهای از سوی “مایکل بارکر” مدیر”سونی پیکچرز کلاسیک” مسوولان سینمایی ایران ارسال شد و خواستار آن شد که فیلم لااقل برای یک هفته در ایران به نمایش در آید، اما این مساله واکنش مثبتی را از سوی مسوولان در پی نداشت.
پناهی درباره سختگیریهایی که درباره دادن مجوز به این فیلم صورت گرفت و مخالفتهایی که با آن شد، می گوید: “آفساید در واقع یک گوشهای از محدودیتهای زنان است، اما با بیان این محدودیت به دیگر محدودیتها هم تلنگر زده میشود. شاید آنها که نمی خواهند فیلم نمایش داده شود، از این تلنگر میهراسند.
فیلم “آفساید” در فروردین ماه ۱۳۸۵ در جشنواره استانبول، سپس در کره جنوبی، خرداد ماه در جشنواره روسیه، فنلاند و دوربان آفریقای جنوبی به نمایش در آمد. در تیر ماه “آفساید” در جشنوارهی کارلووی واری، آکلند، ولینگتون، سینه فن دهلینو، لاروشل فرانسه و ودکان شوکاموشن انگلستان حضور یافت. همچنین در مرداد ماه جشنواره ملبورن استرالیا با نمایش هر پنج فیلم پناهی بزرگداشت او را ترتیب داد و پس از آن “آفساید” در چهار جشنواره نیوزلند کرایست چرچ، دیوید لین، همیلتون و بالمرسترن به نمایش در آمد. در همین ماه “آفساید” در جشنواره موتوون در کرواسی، ژیندو در فرانسه، بریسبان استرالیا و آنونی مال رومانی نیز جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد.
“آفساید” در شهریور ماه ۸۵ پس از والدیویا در جشنواره آرسنال در ریگا؛ تورنتو و باکو نیز حضور یافت.
زنده شدن بحث ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاهها در یک فیلم سینمایی از یک کارگردان معروف و نیز ممانعت از اکران عمومی فیلم، فضای مساعدی را برای عرض اندام روسری سفیدها مطرح کرد. آنها تصمیم گرفتند همراه با کسانی که برای اعمال فشار بر مسئولان در جهت اجازه اکران فیلم اقدام می کردند، هدف خود را نیز پی بگیرند و کمپین و هدف آن را تبلیغ کنند. اولین حضور آنها در نمایش فیلم در کانون فیلم و عکس دانشگاه صنعتی امیرکبیر بود.
اکران فیلم “آفساید” در پلی تکنیک هرچند در آغاز با مشکلاتی از جمله تعطیل شدن سالن اصلی نمایش و قطعی برق ۱۰ دقیقه ای محل برگزاری جلسه رو به رو شد، اما با پی گیری های برگزارکنندگان، در فضایی آرام و دوستانه صورت گرفت.
در آغاز این جلسه که با عنوان کارگاه تئوری فیلم برگزار شد، چند تن از اعضای کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه ها با پخش یک کلیپ حاوی تصویرهایی از تلاش اعضای کمپین برای ورود به استادیوم آزادی به نمایش درآمد و تعدادی سی دی برای آگاه سازی حاضران از اهداف و فعالیتهای این کمپین میان آنها توزیع شد.
همچنین اعضای کمپین طی گفت و گوهایی کوتاه به سوالات تعدادی از دانشجویان که تمایل داشتند درباره فعالیت این گروه بیشتر بدانند، توضیح دادند .
بیانیه در دفاع از اکران عمومی آفساید
پس از پتیشنی که خطاب به جعفری جلوه، معاون سمعی، بصری و سینمای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، درباره عدم اعطای مجوز اکران برای فیلم آفساید نوشته شد، کمپین، نیز بیانیه ای صادر کرد و با اشاره به اینکه “حرکتها و ابتکارهای زنان در ورود به ورزشگاهها، برای شکستن سیاستهای جداسازی جنسیتی در فضاهای عمومی، برای اولین بار در فیلمی مطرح شده که به آن اجازهی اکران نمیدهند”، خواستار اکران این فیلم شد تا این فیلم بتواند در اسکار حضور یابد: “ما، زنان و مردانی که با تبعیض جنسیتی در دسترسی به فضاهای عمومی مخالفیم؛ ما، روسریسفیدها، از مسئولان مربوطه میخواهیم فیلم آفساید را اکران کنند. و اعتقاد داریم صدای اعتراض با اینگونه ممانعتها هیچوقت خاموش نمیشود “.
نشست دختران آزادی
با جلسات متعددی که اعضای کمپین برگزار کردند به این نتیجه رسیدند که باید در مورد کمپین و هدف نهایی آن تبلیغات بیشتری صورت بگیرد تا این خواسته به یک خواسته سطح پایین و بی هدف و صرفا با هدف ورود به استادیوم تنزل پیدا نکند و اهداف بزرگتر مجموعه اشاعه پیدا کند. این انتقادات گاه از سوی خود فمینیستها و اعضای فعال جنبش زنان ابراز می شد و بیشترین انتقاد این بود که این یک خواسته عمومی نیست و در میان خواسته های زنان از درجه اهمیت پایینی برخوردار است.
پس از حضور روسری سفیدها در اکران آفساید در دانشگاه امیرکبیر، و بازتابهای خوب آن در میان دانشجویان، اعضای کمپین تصمیم گرفتند در اکرانی خصوصی با حضور تعدادی از عوامل فیلم و از جمله کارگردان آن جعفر پناهی و شادمهر راستین، نویسنده فیلنامه و تعدادی از بازیگران این فیلم برای فعالان جنبش زنان به نمایش درآید و ضمن آن توضیح بیشتری در خصوص اهداف کمپین به حضار ارائه شود.
این نشست دو نیمه داشت. نیمه اول که مختص معرفی کمپین و سخنرانی های کوتاه بود، با صحبتهای پرستو شروع شد. پرستو دوکوهکی، از اعضای موسس کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها تاریخچه ای از کمپین گفت. از اینکه چه شد آبان ۸۳ به پیشنهاد معصومه ناصری هفت نفری به استادیوم رفتند تا بازی دوستانه ی ایران ـ آلمان را ببینند و چطورمهمان باتوم نیروی انتظامی شدند . اینکه چگونه در بازی ایران ـ بحرین توانستند در جایگاه تماشاچی ها بنشینند و تیم ملی را به جام جهانی بدرقه کنند.
محبوبه عباسقلی زاده، درباره ی چرایی شکل گیری کمپین صحبت کرد. او گفت: در شرایطی که زنها در معرض خشونت خانگی هستند، در شرایطی که قانون از آنها حمایت نمی کند و در قوانینمان مجازاتی مثل سنگسار داریم، کمپین دفاع از حق ورود زنها به ورزشگاه را راه انداختیم و عده ای می پرسند “چرا؟”.
محبوبه با تاکید بر اینکه ورود به استادیوم اولویت اکثریت زنان جامعه نیست، تاکید کرد که برای بیان بحث جداسازی جنسیتی در عرصه عمومی جامعه باید یک راه همه گیر انتخاب می کردیم و استادیوم صد هزار نفری در بازیهای ملی که از سراسر ایران برای تماشا می آیند، موقعیت مناسبی برای طرح این مسئله است.
او به وضعیت موجود در دانشگاهها، ادارات و حتی اماکن عمومی اشاره کرد و گفت که مسئله حضور زنان در ورزشگاههای بزرگ در بازیهای ملی یکی از مصادیقی است که می شود از طریق آن، جامعه را متوجه این مسئله کرد که زنها از حقوق برابر برخوردار نیستند.
بخش بعدی برنامه خاطره گویی بود. در این بخش، نوشین نجفی، عارفه الیاسی و نسرین افضلی به نمایندگی از بچه هایی که در بازیهای گوناگون ملی طی دو سال گذشته حضور پیدا کرده بودند، خاطراتی را تعریف کردند.
نوشین نجفی از بازی ایران ـ بحرین گفت. از اینکه ۳۰ نفری راه افتاده بودند سمت استادیوم و اصلا امید نداشتند بتوانند وارد ورزشگاه شوند. از اینکه از غفلت نیروهای انتظامی استفاده کرده بودند تا دوان دوان از در استادیوم بگذرند و اینکه یکی از انتظاماتی ها در را هل داده بود و پای محبوبه مونده بود لای در و به شدت آسیب دیده بود و آسیه برده بودش بیمارستان. از اینکه ۲۸ نفری رفته بودن تو جایگاه تماشاچی ها و تو جایگاه عده شون خیلی بیشتر بوده. و اینکه چه توهین هایی رو نشنیده گرفتن و چه کتکهایی رو نخورده فرض کردن تا بتونن نقطه ای از اون موج مکزیکی باشن. از اینکه از فاصله جایگاه تا زمین فوتبالیستها رو مثه یه نقطه می دیده و هنوز متعجبه که چطور بعضی ها میگن دیدن مردها با لباس فوتبال برای زنها کراهت داره.
عارفه هم خاطره بازی ایران ـ کاستاریکا رو گفت. اینکه مطلب یکی از روزنامه های زرد ورزشی عده زیادی از دخترهای نوجوون عشق فوتبال رو با اعضای کمپین همراه کرده بود و طفلی ها از فوتبال دیدن تو استادیوم جا موندن و شاید مثل همیشه نتونستن مثه دوستای دیگه شون با لباس پسرونه برن تو. اینکه نیروی انتظامی همه شون رو جمع کرده بود و ترسونده بود با اتوبوس از استادیوم دورشون کرده بود، اما اونها دوباره مینی بوس گرفته بودن و برگشته بودن استادیوم. اینکه حتی پلاکاردهای اونها رو هم همراه کاغذ و قلم خبرنگارها توقیف کرده بودن. اینکه برای دیدن فوتبال از نزدیک، از مامورهای نیروی انتظامی حرفهای توهین آمیز شنیده بوده و هنوز درد لگدی که دختر کناریش جلوی استادیوم خورد، حس می کنه.
نسرین افضلی هم از بازی ایران ـ بوسنی گفت. نشستن روی چمن های بیرون استادیوم و تماشای فوتبال از تلویزیون “اپسیلون اینچی” که هیچ وقت فوتبال رو نشون نداد. باز هم توهین و تحقیر و فحش و فضیحت. این بار از سوی زنان نیروی انتظامی. نسرین می گفت این بار بیشتر فحشهاشون خطاب به فریبا داوودی مهاجر بود، به خاطر اینکه با چادر اومده بود اونجا. و از مردی گفت که بی دلیل، در حال گذر ضربه ی محکمی به پهلوی نوشین زده بود و نوشین آخ هم نگفته بود. به خاطر این یه قسمت خاطره، اشک تو چشماش جمع شد برای شکیبایی دوستش .
جعفر پناهی، کارگردان آفساید هم خاطره گفت و اینکه چه شد که آفساید را ساخت. او گفت ۸ سال پیش در جشن بازگشت ملی پوشها از جام جهانی، عده ای زن را دیده بود که پشت درهای استادیوم ایستاده اند و راهی به داخل نداشته اند ولی ۵ هزار زن دیگر به هر ترتیبی که شده، رفته بودند داخل تا به ملی پوشهای کشورشان “ای والله” بگویند و جرقه سوژه ورود زنها به ذهنش رسیده بود.
او گفت، ۴ سال پیش سر بازیهای مقدماتی جام جهانی دختر نوجوانش اصرار کرده بود همراه پدرش به استادیوم برود ، اما التماس و خواهش پناهی به ماموران به نتیجه نرسیده بود و تنها رفته بود داخل استادیوم و دختر ۱۲ ساله اش بعد از ده دقیقه آمده بود تو و او هنوز هم متعجب است که این دختر بچه چطور از دست مامورها در رفته است. آن روز جعفر پناهی تصمیم می گیرد آفساید را بسازد.
پناهی گفت در فستیوالهای مختلف بین المللی از او درباره روسری سفیدها می پرسند و موافقت احمدی نژاد با حضور زنها در استادیوم و اینکه چرا این اتفاق نمی افتد.
شادمهر راستین هم هوش اعضای کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها را برای برگزیدن این موضوع برای اعتراض به تبعیضات موجود علیه زنان، ستایش کرد و گفت که از این نسل دیالوگ نویسی را یاد گرفته است. راستین از زنهایی گفت که از سال ۶۵ با لباس مبدل به استادیوم آزادی می روند. راستین پرسید: “چرا در فضاهای عمومی غمناک مشکلی برای حضور زنها نیست؟ مثلا روز عاشورا در آن ازدحام و شلوغی زنها می توانند آزادانه در مراسم حضور داشته باشند و ناراحتی و شیونشان را ابراز کنند، اما در جایی مثل استادیوم که جای بروز شادی و هیجان است، زنها اجازه حضور پیدا نمی کنند؟ “.
سپس شایسته ایرانی، دختر سیگاری فیلم آفساید صحبت کرد و فیلم مهناز محمدی و اسلاید شوی شادی قدیریان درباره روسری سفیدها، به نمایش درآمد.
بهاره هدایت به نمایندگی از کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت صحبت کرد. و ضمن اعلام حمایت این کمیسیون از کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها، گفت: به نظر می رسد حاکمیت در برخورد با مسئله حضور زنان در استادیوم ها در کانالی افتاده که برگشت را میسر نمی داند، اما تن دادن به خواسته های بحق زنان، شدنی است و حاکمیت باید راه درست را پیدا کند.
روسری سفیدها در میدان آزادی
۲۴ آبان ۸۵، بازی ایران – کره شمالی، مقدماتی بازیهای آسیایی قطر، عرصه دیگری برای طرح خواسته اعضای کمپین بود. این بازی از اهمیت چندانی برخوردار نبود، زیرا ایران به بازیها راه یافته بود و نتیجه مسابقه تاثیری در این این بازیها نداشت. این بار تماشاچیان این بازی هدف قرار گرفته شدند. تراکتهایی با این مضمون تهیه و تکثیر شدند:
ما هم آمدیم به استادیوم آزادی. روزِ استقبال از تیم ملی فوتبال وقتی که استرالیا را شکست داد و رفت به جام جهانی ۹۸٫ سالِ ۷۶ بود. یادمان هست، یادت نیست.
ما آمدیم پشت میلههای درِ غربیِ استادیوم آزادی. کتک خوردیم، فحش شنیدیم و متفرق شدیم به دستِ پلیس. مسابقه ایران و آلمان، آبان ۸۳٫ دردِ باتوم هنوز روی بازوهایمان مانده و غمِ از دست دادنِ دیدنِ بازی از نزدیک. یادمان هست، یادت نیست.
بعدتر، باز آمدیم داخلِ استادیوم. مسابقه ایران و بحرین، خرداد ۸۴٫ یک نیمه پشت درهای بسته داد زدیم، اعتراض کردیم، بلیتهایمان را بالا گرفتیم و شعار دادیم: «سهم من، سهم زن، نیمی از آزادی»، «آزادی، برابری، عدالت جنسیتی». نیمه دوم راهمان دادند. از هیجان زیاد نمیتوانستیم مسابقه را ببینیم. چند دقیقه گذشت که ایران گل زد. عجب گلی بود! خوب یادمان هست، یادت نیست.
دو بار دیگر هم آمدیم تا پشتِ درهای بسته. مسابقههای ایران-کاستاریکا و ایران-بوسنی. هر بار کتک خوردیم، فحش شنیدیم و پراکنده شدیم. یادمان هست، یادت نیست.
فوتبال دیدن از نزدیک چیزِ دیگری است. تویی که هر بار به ورزشگاه میروی باید این را خوب بدانی. بهتر از هر شخص دیگر. یادت نیست؟
ما زنانی هستیم که میخواهیم مسابقههای مهم را از نزدیک ببینیم. ما روزنامههای ورزشی را میخوانیم، مجلهها را و برایمان همانقدر پیروزیهای تیم ملی مهم و هیجانانگیز است که برای تو. ما داریم تلاش میکنیم اجازه ورود به استادیوم را بگیریم. دورِ هم جمع شدهایم و دوست داریم کمکمان کنی. اگر که بتوانیم جایگاهمان را بگیریم، یادمان میماند. و یادت میماند. ایمیل میزنی؟
در پایین متن ای میل کمپین داده شده بود تا خواننده در صورت تمایل با کمپین تماس بگیرد. این تراکتها قرار بود در میدانهایی که مردم را برای تماشای بازی به استادیوم می بردند توزیع شود. دو میدان آریاشهر و آزادی برای این کار در نظر گرفته شد و حدود ۱۲ نفر در این دو میدان تراکتها را پخش کردند. تعداد تراکتها به اندازه ای بود که افراد تصمیم گرفتند تعدادی را بین مردم عادی توزیع کنند. توزیع تراکت توسط تعدادی دختر جوان کنجکاوی مردم را برمی انگیخت و همه مشتاقانه آنها را می گرفتند و می خواندند. یکی از افراد در گزارشش می نویسد:
“انتظار استقبال نداشتیم، اما از برخوردهای نامناسب احتمالی هم نگران بودیم. به سعیده گفتم، فکر می کنی من وارد این مینی بوس بشم چی میشه؟ نگاهی کرد و چیزی نگفت. یک دسته تراکت گرفتم دستم، نفس عمیقی کشیدم و به طرف ماشین رفتم. کنار در مینی بوس یکی از پسرها یک تراکت ازم گرفت. از پله مینی بوس بالا رفتم و شروع کردم تک به تک تراکت دادن. پسر کنار در گفت: خانوم ما خودمون به همه می دادیم. می توانستم این کار را بکنم، ولی وقتی تا آخر مینی بوس رفتم و برگشتم و هیچ حرف ناجور یا برخورد زشتی ندیدم. فهمیدم کار درستی کرده بودم .
دو نفر از این افراد توسط پلیس دستگیر شدند و در پلیس امنیت، چند ساعت به سوالات پلیس جواب دادند.
پناهی جایزه خود را به روسری سفیدها تقدیم کرد
فیلم «آفساید» ساخته جعفر پناهی در مراسم اختتامیه جشنواره Life که ۲ آذر ۱۳۸۵ ، در اسلونی برگزار شد، جایزه حقوق بشر هفدهمین دوره این جشنواره را دربافت کرد. این جشنواره از ?? نوامبر (?? آبان ماه ) آغاز شده بود و آفساید به همراه تعدادی فیلم ایرانی دیگر در آن حضور داشت.
نامزدهای اصلی برای دریافت این جایزه فیلمسازان صاحبنامی همچون پدرو آلمادوار، چن کایگه، لارس فنتریه، نانی مورتی، آلخاندرو ایناریتو و روبرتو بنینی بودند.
بخش حقوق بشر از سوی هشت هزار عضو این نهاد مستقل غیر دولتی حمایت می شود. جعفر پناهی که یک شب قبل در تهران توسط برگزار کنندگان از دربافت این جایزه مطلع شده بود، به هنگام دریافت تندیس این جشنواره، آن را به دختران روسری سفید در ایران تقدیم کرد.
و مبارزه ادامه دارد…
تحقیق و تدوین: نسرین افضلی
دیدگاهتان را بنویسید