هنگامیکه جملۀ «و هر چی گریزون یا دستنیافتنی باشی، اون آویزون تو میشه» را میخوانم، مجدداً یاد مطلب «روابط مبتنی بر محرومیت، روابط مبتنی بر فراوانی» میافتم. معنای پنهان این جمله این است که برای جذب یا حفظ کسی، او را محروم بگذار، فاصله بگیر و حتی در مواردی توصیه شده سرت را با دیگران گرم کن، تا به دست و پا بیافتد و دنبالت بیاید! این جمله و جملاتی از این دست، ترویج فرهنگ «محرومیت» و «روابط مبتنی بر محرومیت» است. البته شاید این نوع راهکارها کارکرد هم داشته باشد و باعث شود به طور موقت بتوانیم توجه کسی را جلب کنیم و رابطهای را شکل بدهیم، اما شکلگیری یک رابطه و آغاز آن فقط مهم نیست، مهم نحوۀ ادامه پیدا کردن یک رابطه و شکوفا شدن آن در طول زمان است.
یکی از دلایلی که «گریزونی» یکی میتواند منجر به «آویزونی» دیگری شود این است که افراد اکثراً در دوران کودکی مورد غفلت و محرومیت عاطفی قرار گرفتند؛ یعنی والدینشان نیازهای عاطفی آنها را مثل نیاز به دوست داشته شدن، نیاز به مهم بودن، نیاز به شنیده، دیده یا لمس شدن برآورده نکردند، بنابراین در ذهن این افراد از همان دوران کودکی الگوی «محرومیت» شکل میگیرد و با این الگو پا به دوران بزرگسالی میگذارند: در نتیجه در دوران بزرگسالی مدام دنبال شریکی هستند که این نیازهای برآورده نشدۀ آنها را برآورده سازد و کام تشنۀ آنها را سیراب کند. بنابراین وقتی کسی پیدا میشود که آنها را مثل والدینشان محروم میگذارد، یا به اصطلاح بازی «گریزونی» را با آنها راه میاندازد، الگوی «محرومیت» در ذهن آنها فعال میشود و با تمام وجود به دست و پا میافتند تا نیاز برآوردۀ نشدۀ دوران کودکی را برآورده سازند. ناخودآگاه معشوق گریزپا را در جایگاه پدر و مادر نامهربان خود میگذارند و همان نیاز شدید دوران کودکیشان به حمایت و جلب توجه دوباره در آنها زنده میشود و مذبوحانه تلاش میکنند چیزی را که از پدر و مادر خود نتوانستند بگیرند، این بار از معشوق گریزپا بگیرند. در واقع معادلۀ «گریزونی-آویزونی» به این دلیل در ابتدا کارگر میافتد که الگوی «محرومیت» در ذهن یکی از طرفین رابطه تحریک میشود و او به دوران کودکیش بازمیگردد و دوباره همان بچۀ پنج شش ساله پریشان و نیازمند میشود.
الگوی «گریزونی-آویزونی» به این دلیل گاهی اثربخش است که شما از ضعف شخصیتی شریک عاطفی خود و «بچۀ ناکام درون» او در ابتدای رابطه بهرهبرداری کردید. ممکن است رابطهای بر این اساس بهوجود آید، اما فراموش نکنید به احتمال زیاد این ضعف و بچگی مبنا و محور رابطۀ شما در آینده خواهد شد و نمیتوانید انتظار داشته باشید شریک عاطفی شما که با این ترفند وارد رابطه شده، بعداً در طول رابطه بهسادگی رفتاری بزرگسالانه و شخصیتی قوی از خود نشان دهد. رابطهای که بر اساس کمبود و ضعف آغاز میشود، معمولاً نمیتواند با فراوانی و بهرهمندی و کامیابی دوطرفه ادامه پیدا کند. معمولاً در ادامه لازم میشود یکی همواره نقش والد و تکیهگاه را برای دیگری بازی کند، یعنی در طول رابطه یکی گیرنده (بچه) باشد و دیگری دهنده (والد)، یا «بچۀ ناکام درون» با کوچکترین احساس کمبود یا محرومیتی که بهطور طبیعی در هر رابطهای پیش میآید، دوباره پریشان و یاغی شده و همواره احساس ناکامی کند و رابطه را به کام شما و خودش زهر کند.
اما آیا «آویزونی» یکی به «گریزونی» دیگری منجر میشود؟ به نظر میرسد اغلب ما این موضوع را جایی در روابط خود تجربه کردهایم و دیدهایم که چطور هر چقدر سعی کردهایم به شریک خود نزدیک شویم و به اصطلاح «آویزون» او شدهایم، او بیشتر از ما فاصله گرفته، و از ما «گریزون» شده است. اما چرا «آویزونی» یکی به «گریزونی» دیگری منجر میشود؟ اصطلاح «آویزونی» در متون انگلیسی با لغت «needy» بیان میشود و مطالب زیادی در خصوص چرایی، مضرات و عواقب «needy» یا «آویزون» بودن در روابط عاطفی مطرح شده است. خوب است در مطلب بعدی به این موضوع بپردازیم
از صفحه فیس بوک مینا اورنگ
دیدگاهتان را بنویسید