این روزها که هنوز شعلههای اعتراضات آبان گذشته به خاکستر ننشسته، کشور ما از خشونت همه گیر افزون تری رنج می برد، ممکن است عده ای بگویند در این شرایط، نوشتن از خشونت علیه زنان مسالهای ثانوی و مشکلی فرعی است. من در این یادداشت کوتاه سعی میکنم توضیح دهم چرا در همین روزها چه بسا باید بیش از پیش در مورد خشونت علیه زنان بنویسیم. گروه های غالب و صاحب قدرت معمولا رونوشت های تاریخی خودشان را از خشونت ها و منازعاتی که درگیر آن بودهاند دارند.
روایت های تاریخ غالبا روایت هایی مردانه بودند. در این میان، و به گواه تاریخ٬ روایت زنان از خشونت به دلیل بهره نبردن زنان از قدرت، مشمول فراموشی و غفلت شدهاند. مثلا در زمان جنگ، غالبا از دلاوریهای قهرمانانه مردان مینویسند و یاد شهدای مرد را گرامی میدارند اما روایت زنانه از جنگ معمولا در هزارتوی تاریخ گم می شود. کمتر از شهدا و جانبازان زن نوشته می شود و کمتر از تجربه های غالبا زنانه ای مانند تجاوز در جنگ نوشته میشود. نوشتن از خشونت علیه زنان نه تنها خشونت اتفاق افتاده را به عنوان خشونت شناسایی و معرفی میکند، بلکه توان هم صدایی، چاره یابی و مبارزه را نیز به زنان میدهد.
تجربه چند سال اول بعد از انقلاب پنجاه و هفت، گواهی از این به حاشیه راندن دغدغه های زنان است. وقتی زنان از همان اولین روزهای بعد از انقلاب، فریاد برابری خواهی سردادند، اولویت به موضوعات دیگری مانند ایجاد نظام ایدئولوژیک و اسلامی جدید داده شد و این گونه برای مثال، موضوع اجباری شدن حجاب مسئله ای انحرافی تلقی شد و از مخالفان حجاب اجباری خواسته شد تا بهانه دست ضد انقلاب ندهند. همین سکوت موقتی باعث شد تا یک سال و نیم بعد حجاب در تمام ادارات اجبار شود. این بار اعتراضات چندانی پیش نیامد. پس حجاب را در همه اماکن عمومی اجباری کردند تا در نهایت در سال شصت و سه، بی حجابی جرم انگاری شد.
همین سکوت تحمیلی در مورد سایر قوانین واپسگرایانه و تبعیض آمیز علیه زنان نیز اتفاق افتاد. اگر در آن بزنگاه حساس تاریخی، موضوع حقوق زنان موضوعی فرعی و انحرافی تلقی نمیشد، امروز شاهد استمرار این آپارتاید جنسیتی نبودیم. حالا تمام کوچه های شهر را به نام مردان زدند، و فرهنگ خیابان هایمان فرهنگی مردانه و ناامن برای زنان است! به همین دلیل هم موضوع پررنگ تعرض خیابانی، در خیابان های ایران، گویی حقی نانوشته برای مردان٬ به عنوان صاحبان انحصاری فضای عمومی تلقی میشود.
فرهنگ تجاوز اما منحصر به خیابان نیست. سلطه مردانه بر زنان٬ اصل تعیینکننده رابطه دو جنس در فرهنگ و قانون و مذهب مردسالار است. این گفته که کشور از خشونت همه گیر رنج میبرد، پس نوشتن از خشونت علیه زنان اولویت کمتری دارد٬ مثل این است که بگوییم چون مردان نویسنده رمان مینویسند، زنان نیازی نیست از تجربه زیسته خودشان در ادبیات بنویسند. در این اعتراضات که انواع مطالبات مطرح شد٬ کسی جز خود زنان برای حقوق شان اعتراضی نکردند. پس این بار فریب تاریخی مردسالارانه را نخوریم و گوش خود را بر آن ببندیم.
الهام سلطانی
دیدگاهتان را بنویسید