من دانشجوی روانشناسی دانشگاه تهران بودم. سال سوم دانشگاه (۱۴۰۱)، استادی داشتیم به نام یاسر تعدادی. ایشون هیأت علمی دانشکده ما نبود. گویا قبلا استاد علامه بوده که اخراج شده (میگفت به دلایل سیاسی). آزمونهای روانی و روانشناسی سلامت درس میداد.
در ظاهر آدم خوشبرخورد و خوبی به نظر میرسید. خیلی هم از خودش تعریف میکرد. سر کلاس، توی راهرو، هرجا که پیداش میکردی از بدبختیها و ظلمهایی که از طرف سیستم بهش شده بود میگفت. ما هم دلمون میسوخت و میگفتیم: چه حیف که چنین آدمی را اینقدر اذیت کردند! (البته بعدا فهمیدیم به شدت هم وابسته به نظام است.)
اولین برخورد من باهاش این بود که یک بار بعد از کلاس بهم گفت: چقدر صدای زیبایی داری و کاش بیشتر حرف بزنی و فعال باشی. من هم فکر کردم از سر لطفشه، بعدتر از چشمهام هم تعریف کرد. من هم یه دختر بی اعتماد به نفس بودم و فکر میکردم با این کار میخواد اعتماد به نفسم زیاد بشه و از سر لطفشه.
بعد از مدتی ازش خواستم بهم کمک کنه و جلسه رواندرمانی داشته باشیم. جایی کار نمیکرد و من را به دفتر برادرش دعوت کرد و اونجا جلساتی داشتیم. اوایل کمک هم کرد، اما بعد از مدتی، سعی میکرد بدون دلیل مدام لمسم کنه و حرفهای جنسی بزنه. اسرار زندگی بقیه بچهها که مراجعش بودند یا نبودند را بهم میگفت (بعدا فهمیدم حتی دروغ گفته). من هم معذب بودم، اما فکر میکردم شاید خیلی اشتباه نیست و من حساسم.
تا اینکه تقریبا مستقیم بهم پیشنهاد ارتباطی خارج از جلسه را داد و دوباره از چشم و لب من تعریف کرد. دیگه جلسه را نرفتم. تا اینکه تو دانشکده دیدمش و بهش گفتم تو با این سن کارت درست نیست، گفت: من مجرد هستم، همسرم مرده. حلقه هم نداشت.
بعدتر فهمیدم که هم زن داره و هم یه بچه بزرگ. برام شعرهای عاشقانه میفرستاد، توی واتساپ استاتوس میگذاشت و میگفت برای تو هست. خلاصه که یک سال تمام این آدم هر دروغی که ممکن باشه را بهم گفت و با روح و روانم بازی کرد. بعد هم که همه چیز را از طرف بقیه بچهها فهمیدم، تهدیدم کرد که به خانوادهات میگم، شکایت میکنم. خانواده من هم مذهبی و سنتی بودن، جوری که بیشتر سال را توی نجف بودن.
حتی بعدا فهمیدم کلی از چیزهایی که بهش تو جلسه درمان گفتم را به علاوه کلی دروغ، برای خیلیها تعریف کرده. همون کاری که تو جلسه از دیگران هم میکرد. از یه استادی شنیدم که دکتر تعدادی، سالها قبل به دلایل اخلاقی از علامه، خوارزمی و یکی از کلینیکهای معروف (آتیه) اخراج شده. حتی بعدا یکی دیگه از اساتید یه گروه دیگه دانشکده، گفت که گویا توی هلند با بورسیه وزارت علوم دانشجو بوده که سر همین مسایل اخلاقی اخراج میشه و بقیه درسش را توی دکتری سلامت دانشگاه تهران ادامه میده.
یکی از نقاط سیاه این پرونده هم همینه که از هر جا اخراج شده، رفته یه جا بهتر. مثلا دکتر رضا رستمی مدیر کلینیک آتیه، استاد دانشکده روانشناسی تهرانه، کلینیکی که این آدم توش بوده، اما به هر دلیلی، هیچ اعتراضی نکرده و این آدم اومده تو دانشکده روانشناسی تهران.
البته بازم میگم، اخراجش از علامه، خوارزمی، آتیه و هلند را فقط شنیدم که به این دلایل بوده. اما اخراج از دانشکده روانشناسی تهران را صد درصد میدونم به خاطر دلایل اخلاقی بوده و رییس دانشکده اخراجش کرد. در واقع پارسال اینقدر کثافت کاریهاش پخش شد که از دانشکده بیرونش کردند. ما هم خوشحال بودیم و فکر کردیم به حقمون رسیدیم. البته من به خدا سپرده بودمش.
تا اینکه چند روز قبل فهمیدم عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران شده، دانشکده بهداشت. باورم نمیشه. به نظر خیلی پارتی کلفتی داره. تصور اینکه دوباره بخواد این کارها را تکرار کنه و زندگی چند نفر مثل من را به سخره بگیره اذیتم کرد و تصمیم گرفتم بنویسم و برام هم مهم نیست بفهمه کی هستم و…
میدونم خیلیهای دیگه در دانشگاههای مختلف مورد آزار این آدم بودن. امیدوارم روایت من باعث بشه اونا هم شجاعت روایت را پیدا کنند.
اگر هرگونه اطلاعات بیشتر از این شخص دارید با ما تماس بگیرید.
دیدگاهتان را بنویسید