سایت همسری را تقریباً از ابتدای ِ راهاندازی، با معرفی همسرم پیگیری میکنم. با خواندن خاطرات و تجربیات زوجهای مختلف به این فکر افتادم که تجربه خودم را بنویسم و برای سایت ارسال کنم.
در زندگی شخصیام دختر مستقلی بودم. اینگونه تربیت شده بودم. کارهای خودم را تا جایی که در توانم بود خودم انجام میدادم و حتی بخشی از مسئولیت خانواده را هم بر عهده میگرفتم. به همین خاطر نمیتوانستم خیلی ساده تن به ازدواج بدهم.
البته شاید برای خودم واضح نبود که در وجود همسر آیندهام چه میخواهم، اما از روزی که برای اولین بار همسرم را دیدم، خصلتی در وجودش بود که باعث شد به سمتش جذب شوم. رفتار و شخصیتش، او را مردی معرفی میکرد که به من فارغ از جنسیت و بر اساس انسانی که بودم نگاه میکرد و بها میداد. اینرا در همان روزهای اول بارها نهتنها درباره خودم، که درباره زنان دیگری که دور و برش بودند، دیدم. بعدتر فهمیدم که همسرم از فعالان حقوق زنان است.
در زمان آشنایی، خانوادهام با توجه به شناختی که از من داشتند، تأکید کردند که درباره نگاهش به زن و زندگی مشترک با او صحبت کنم، انتظاراتم را بگویم و نظرش را بخواهم. انتظاراتی مانند اینکه بهعنوان یک زن محدود نباشم، از فعالیتهایم، کارم، فرصتهای ادامه تحصیل، .. عقب نمانم و بتوانم به برنامههایی که در نظر دارم ادامه بدهم.
در رفتوآمد و آشنایی، روزبهروز در کنارش احساس امنیت بیشتری میکردم. توجهاش به مسائل زندگی من و حتی پروبال دادنش به رویاهایم باعث میشد که به او اطمینان پیدا کنم و او را مردی بدانم که در زندگی مشترکمان تساوی برقرار خواهد کرد و در هر زمینهای تکیهگاه من خواهد بود.
تا اینکه یک روز همسرم، آدرس سایت همسری را داد و دعوتم کرد که به مطالعه مطالب سایت بپردازم. حالا دیگر نامزد بودیم و قرار بود در روزهای آینده رسما به عقد هم دربیاییم. مطالعه سایت همسری باعث شد که دیدم عوض شود و نسبت به ثبت قانونی یک سری از حقوقی که در قانون از من بهعنوان یک زن گرفته شده است، حساس شوم. به این فکر افتاده بودم که مهریهای طلب نکنم و در عوض ثبت شروط ضمن عقد را بخواهم. این مطلب را با همسرم و پدرم مطرح کردم. هر دو در برابر این تصمیم من سکوت کردند.
در جلسه خانوادگی که تشکیل شد تا تصمیمات نهایی گرفته شود، گفتم که مهریهای نمی خواهم؛ اما همسرم اجازه ادامه صحبت را نداد، پیشنهاد مهریه ۱۱۴ سکه و نصف خانهاش و ثبت شروط ضمن عقد را از جانب خودش و با رضایت کامل مطرح کرد که با استقبال همه روبهرو شد.
قرار بود عقدمان را آقای سید محمد خاتمی بخواند. ازدواجمان در محضری در همان نزدیکی ثبت میشد. باید آزمایشهای پیش از ازدواج را انجام میدادیم، عقد را ثبت میکردیم و بعد به دفتر آقای خاتمی برای خواندن صیغه عقد مراجعه میکردیم. در اولین مراجعه به محضر، برای انجام کارهای مقدماتی، محضردار لیست بعضی از شروط ضمن عقد را به ما داد و گفت که لیست کاملتری از شروط وجود دارد که میتوانید تهیه کنید و بخوانید و شروط را بهاضافه هر شرط خاص دیگری در دفترخانه ثبت کنید. تذکر هم داد که آقای خاتمی شروط ضمن عقد را از دختر میپرسند – با خنده گفت که امتحان میگیرند- و باید شروط را بدانید.
در تماسی که با دفتر آقای خاتمی برای هماهنگی کارها داشتیم، گفتند که شروط ضمن عقد را بدانید، در غیر این صورت آقای خاتمی عقد را نمیخوانند.
در فاصله روزهای مانده به عقد، برای گرفتن لیست کامل شروط، با معرفی همسرم، با یکی از وکلای فعال حقوق زنان، صحبت کردم. ایشان لیست شروط را با توضیحات برایم فرستادند.
در روز ثبت ازدواج در محضر، شروطی که میخواستیم را گفتیم. بعضی مانند حق مسکن و تحصیل در عقدنامه نوشته شدند و برای بعضی مانند حق طلاق و حق خروج از کشور وکالتنامه تنظیم شد.
شروط را خواندیم، یاد گرفتیم و ثبت کردیم و در یک ظهر خاطرهانگیز با خطبه زیبای آقای دکتر خاتمی به عقد هم در آمدیم.
در این نزدیک به شش ماه که از عقدمان میگذرد، رفتارِ همسرم همانطور بوده که از او انتظار داشتم. در هر کاری کنارم ایستاده و همراهیام کرده تا پلهها را یکییکی طی کنم و جایگاهام را در اجتماع بیشتر پیدا کنم. البته این همراهی زندگی هردوی ما و زندگی مشترکمآن را تغییر داده است. اما همچنان بعضی قوانین تبعیضآمیز وجود دارند که با رفتارهای برابریخواهانه حل نمیشوند و راهی جز ثبت قانونی آنها وجود ندارد.
با تشکر از زینب و فایز عزیز که تجربه و عکسهایشان را با ما به اشتراک گذاشتند.
دیدگاهتان را بنویسید