از من راهنمایی میخواهد تا خانواده دختر را راضی کند. میگوید چه کنم تا به من اعتماد کنند و اختلاف فرهنگی را که بهانه کردهاند نادیده بگیرند.
میگویم کاری ندارد! به دخترمورد علاقهات بگو تا یکسری شروط ضمن عقد را برای خودش تعیین کند وحق طلاق را به او بده تا خانوادهاش ترسشان بریزد و مطمئن باشند که دخترشان درصورت مشکل میتواند چارهایی داشته باشد.
چشمانش گرد میشود و میگوید میخواهی مرا در چاه بیندازی؟
میگویم کدام چاه؟ این حق زن است که حق طلاق داشته باشد. در واقع حق طلاق یعنی برابری حقوقی تو و او.
میگوید لطفا از فاز فمینیسم بیرون بیا و به من کمک کن، نه اینکه بهانه دست او بدهی. یک راهحل دیگر پیشنهاد کن.
میگویم از چه میترسی؟ از اینکه اگر روزی رسید که دیگر دوستت نداشت نتوانی به اجبار او را در زندگیات نگه داری؟ از اینکه بقیه مردم بگویند با اینکه تحصیل کرده است اما آنقدر ذلیل شده که اختیارش را بهدست زنش داده است؟
میگوید ریسک بزرگی است خانواده خودم هم قبول نمیکنند. آخر اگر زن میتوانست حق طلاق داشته باشد که خود قانون به او میداد .قانون بهتر میداند حق با چه کسی باشد.
میگویم مگر قانون را چه کسی نوشته است؟ همین مردانی که مانند تو فکر میکنند. کدام قانونگزار زن بوده است؟ باید زن بود تا فهمید زن کیست.
باز حرف خودش را میزند و میگوید من راه میخواهم نه چاه. حق طلاق را خودم نمیخواهم به او بدهم، اگر او حق طلاق داشته باشد که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود.
میگویم تو که حاضر نیستی حق انسانی زنت را به او بدهی چگونه میخواهی خانوادهاش را مجاب کنی که میتوانی شریک قابلاعتمادی برای دخترشان باشی؟
میگوید به او میگویم به خانوادهاش بگوید یا علی یا هیچ کس دیگر، چیزی که خودش هم میخواست بگوید.
با تشکر از لیسا حنایی عزیز که تجربه شان را با ما به اشتراک گذاشتند.
دیدگاهتان را بنویسید